امسال در کن چه خبره؟؟!!! گزارش کامل

همه کارگردان‌های کن / این فیلمسازان دست‌شان را به سمت نخل طلا دراز کرده‌اند

  فستیوالی كه امروزافتتاحیه آن برگزار می شود و تا سوم خردادماه ادامه دارد یك جشنواره سینمایی خاص است. یك اتفاق جالب در بخش مسابقه كن ۶۲، میانگین سنی كارگردان‌ها و همچنین حضور پیشكسوتان سرشناس و بسیار ممتازی است كه مدت‌هاست از آنها خبری نبود؛ كشور میزبان هم امسال چندین نماینده دارد، ضمن این كه آسیایی‌ها غیر از ایران هم در كن ۶۲ حضوری بسیار فعال خواهند داشت.
در این مطلب با فیلم‌ها و كارگردانان بخش مسابقه شصت و دومین جشنواره فیلم كن بیشتر آشنا شویم:

▪ آلن رنه:
اگر فیلم‌های «شب و مه» (۱۹۵۶)‌ و «هیروشیما عشق من» (۱۹۵۹)‌ را دوست داشته باشید، قطعا آلن رنه را هم می‌شناسید. فیلمساز ۸۸ ساله فرانسوی این‌بار با فیلم «حادثه» ‌(Les herbes Folles) به عرصه هنر هفتم برگشته است. آن هم با یك درام ۹۶ دقیقه‌ای كه متوسط زمان بیشتر فیلم‌هایی است كه ساخته. او مانند همیشه عاشق ورود سینما به ادبیات است و این‌بار هم نوول كریستین گیلی را به فیلم برگردانده؛ زندگی مرزی یك آدم عادی كه بر اثر اتفاقات پیش‌افتاده ناگهان از این رو به آن رو می‌شود. آلن رنه در كنار تمام جوایز برده و نبرده‌اش (نامزدی‌ها)‌ و ۳ بار هم در كن حضور داشته كه مربوط به سال‌های ۱۹۵۹، ۱۹۷۴ و ۱۹۸۰ می‌شود. كه به ترتیب برای فیلم‌های هیروشیما عشق من، استاویسكی و انریك عموی محبوبم سه بار نامزد دریافت نخل طلا شد و هیچ بار برنده نشد. اولین بار كه او در كن شركت كرد ۳۸ ساله بود و حالا ۵۰ سال گذشته است...

▪ كن لوچ:
فیلمساز ۷۳ ساله و بسیار سرپای انگلیسی هنوز كه هنوز است كارگردان جشنواره‌هاست. اصلا فستیوالی پیدا نمی‌كنید كه برگزار شود و كن لوچ چترش را آنجا باز نكرده باشد. حضور او در كن هم خود داستانی دارد. او كه با فیلم عجیب و غریب و نامتعارف «در جستجوی اریك»‌ (Looking For Eric) به كن آمده ، بیش از این ۱۱ بار در كن شركت كرده و هر بار هم یك جورهایی یا در قسمتی نامزد شده یا جایزه هیات داوران را برده است. حتی بردن یك جایزه افتخاری در سال ۲۰۰۴ كه كنی‌ها برای یك عمر خدمت او به سینما داده بودند هم افاقه نكرد و كن لوچ صحیح و سالم و سرحال ۲ سال بعد بازهم در كن شركت كرد و البته این بار نخل طلا را هم برد و برای فیلم «باد در مرغزارها می‌وزد» كه فیلم بسیار خوبی هم بود.

▪ ماركو بلوچیو:
با ۵ بار نامزدی دریافت نخل طلای كن، او همتنه به تنه افرادی مانند كن لوچ می‌زند. هرچند در سال ۲۰۰۲ برای فیلم «لبخند مادر من» توانست جایزه هیات داوران را به دست آورد. ماركو بلوچیو كه در كشور خودش یك فیلمساز همه‌فن حریف است و جدای از كارگردانی، یك سناریست، بازیگر و تهیه‌كننده ارشد هم شناخته می‌شود، در كن ۶۲ فیلمی را ساخته كه به صورت خاص به ایتالیایی‌ها تعلق دارد.
او با درام تاریخی «از پا افتاده» به زندگی شخصی دوچه ایتالیا یعنی موسولینی پرداخته است. داستانی درباره زندگی عاطفی و ازدواج او با نامزدش به نام آیدا والر و پسری كه از او به دست می‌آورد به نام آلبینو و دلایل نامگذاری او تمام قصه «از پا افتاده»‌را سر و شكل می‌دهد.

● فیلمسازان زن
اما در كن امسال خانم‌ها نیز بسیار فعال ظاهر شدند و به نوعی تعداد بانوان شركت‌كننده در بخش مسابقه كمی بیشتر از دوره‌‌های اخیر است:

▪ جین كمپیون:
جین كمپیون ۵۵ ساله نامزد اسكار سال ۱۹۹۴ برای كارگردانی فیلم پیانو و برنده اسكار همین سال برای بهترین فیلمنامه با فیلمی به نام ستاره تابناك به كن ۶۲ آمده است؛ یك درام عاطفی ۲ ساعته درباره زندگی عاشقانه شاعری به نام جان كتیز كه حتی مرگ همسرش عشق او را پایان نمی‌‌دهد.سابقه حضور در كن برای كمپیون به همان سال ۱۹۹۳ برمی‌گردد كه او توانست نخل طلا را برای همان فیلم معروفش یعنی پیانو به دست آورد.

▪ آندره آ آرنولد:

ملودرام خانوادگی و ۱۲۴ دقیقه‌ای آندره آ آرنولد، فیلمساز ۴۸ ساله انگلیسی را شكل می‌دهد. او كه سال‌ها فیلم كوتاه می‌ساخت و حتی برنده اسكار بهترین فیلم كوتاه سال ۲۰۰۵ (زنبور)‌ هم شده، این بار با فیلم «فیش تانك» به كن آمده است. آرنولد در سال ۲۰۰۶ هم در كن بود و برای فیلم «جاده قرمز» نامزد نخل طلا هم شده بود.

روی ادامه کلیک کنید


ادامه نوشته

100 گیتاریست برتر the 100 greatest guitarist of all the time




www.rollingstone.com/news/coverstory/5937559/page/1




مایک تایسن، ،Tyson

tyson_1 فیلم «تایسن» مستندی است در باره مایک تایسن، قهرمان مشت زنی سنگین وزن سابق دنیا -- که اکران سراسری آن از هفته پیش در آمریکا شروع شده. بیشتر این فیلم ، حرفهای خود مایک تایسن است خطاب به کارگردان فیلم و دوست قدیمی اش، جیمز توبک، که از  دسترسی اش به تایسن استفاده کرده برای دادن تصویری که نه لزوما افشاگرانه است و نه چندان مستند، ولی با این حال، به خاطر چیزهائی که تایسن حاضر می شود در باره ذهنیات خودش ارائه بکند، شگفتی بر انگیز است، و به قول یک منتقد، آن را تبدیل کرده است به فیلمی در باره خشونت و ترحم.

 

جیمز توبک Toback  از همان فیلم اولش در سال 1978 فیلم «انگشتها» Fingers علاقه خاصی به شخصیت های سیاهپوست به خصوص قهرمانان ورزشی سیاهپوست، نشان می دهد، به عنوان مفری از ملال و روزمرگی طبقه متوسط سفیدپوست آمریکائی مثل خودش --  تایسن هم قبلا هم در یک فیلم توبک ظاهر شده بود، فیلم «سیاه و سفید» راجع به جوانهای سفید مقم حومه شهرها که شیفته فرهنگ هیپ هاپ بودند و می خواستند سیاه بشوند.  اما فیلم «تایسن»، یک مستند غیرمتعارف است.

 

***

 

برای افتتاح اکران سراسری مستند «تایسن» در  لس آنجلس، خود مایک تایسن، قهرمان سابق سنگین وزن بوکس جهان، حاضر شده بود در کنار دوست قدیمش و کارگردان فیلم، جیمز توبک. مایک تایسن می گوید هنگام فیلمبرداری خیلی راحت بود و سابقه آشنائی اش با جیمز توبک، همه چیز را آسان کرد و حالا خودش باور نمی شود بعضی حرفهائی که در فیلم به زبان آورده.

 

توبک می گوید هدف او از ساختن این فیلم این بود که یک انسان خارق العاده و پیچیده را به جهانیان نشان دهد و به تماشاگر امکان دهد که مدتی در ذهن این شخصیت رنگارنگ، زندگی کند، شخصیتی که رنجها کشیده و سرپا مانده. یک داستان تراژیک انسانی.

 

مایک تایسن می گوید اگر فروتن نباشید، جهان، فروتنی را به شما تحمیل می کند.

 

از جمله حاضران در مراسم، باید از بازیگر اسکات کان، پسر جیمز کان، و همچنین فوتبالیست برجسته مایک استرن نام برد، و هنرپیشه، کارل ودرز، که مایک تایسن را دوره کرده بودند. قهرمان سابق سنگین وزن جهان، شوگر شین موسلی می گوید بوکسورها معمولا از مایک تایسن می ترسیدند، که حریف را در کمتر از 90 ثانیه فرومی کوبید.

 

***

 

tyson_3 «تایسن» فیلمی است که شاید دیدن بعضی صحنه های خشونت بار آن برای همه نباشد.  بوکس یک ورزش خشن است وقتی دو انسان به سرو کله هم می کوبند و از خیلی جهات، فیلم «تایسن» هم  فیلمی است در باره خشونت -- و اشتهای ما برای خشونت، و  اینکه می خواهد برود ببیند در آن طرف خشونت را نگاه کند، یعنی بوکسوری که ضربه هاش، غول های سنگین وزن را گیج می کرد و سرعت پیاپی آنها، فرصت به حریف نمی داد -- بیست سال پیش...پشت این ضربه ها چه فکر و احساسی دارد.

 

فیلم «تایسن» ضمنا در باره مایک تایسن به عنوان یک چهره فرهنگ عامه هم هست، که به خاطر چند افتضاح که به دادگاه کشید، از جمله چند طلاق جنجالی و محکومیت به اتهام تجاوز، در اذهان عمومی، تصویر یک هیولای درنده را پیدا کرد. تصویری که در این مستند هم از او می بینیم، در صحنه آن مسابقه مشهور ده سال پیشش با ایوندر هالیفیلد Evander Holyfield را با دندانهاش بیرون کشید.  ولی ضمنا، فیلمی هم هست در رابطه این انسان با دنیا  و آدمهای دیگر.

 

بیشتر فیلم، مایک تایسن را نشان میدهد که نشسته است منزلی نزدیک اقیانوس آرام، احتمالا در کالیفرنیا، و دارد با دوربین مستقیم صحبت می کند، در باره مسابقه قهرمانی جهان که در 20 سالگی برنده شد، در باره  زنهاش، در باره زندانی  کشیدن... به قول منتقد نیویورک تایمز، طوری حرف می زند که انگار هیچکس آنجا نیست.  همین در فیلم یک حس نزدیکی رعب انگیزی به تماشاگر می دهد -- چون ترسناک است نزدیک بودن به چنین هیولائی -- ولی این نزدیکی، ضمنا ترحم برانگیز هم هست -  با این حال، این سئوال هم هست که چقدر ترحم باید داشت نسبت به آدمی که، با اینکه  او در  نوجوانی او را از دنیای تبهکاری بیرون کشیدند و تعلیمش دادند که خشم درونش را در مسابقه بوکس، جهت و هدف ببخشید، و به میلیونها دلار ثروت هم دست یافت، ولی هیچوقت نتوانست طبیعت درنده خو و زودجوش خودش را رام کند، و به قول معروف، بیشتر از آنچه حرفه عجیب و خشنش، بوکس، اجازه می داد، خسارت وارد آورد به خودش و اطرافیانش.

 

چنین آدمی را خیلی ترجیح می دهند فراموش کنند، و این مستند هم یکجانبه است. مستندی به سبک بیطرفانه خبری 25 سال پیش در باره مایک تایسن ساخته شد تحت عنوان «پهلوان زمین خورده» --  بعد از محاکمه  به اتهام صد تجاوز به زنی که بعد از شام به منزل برده بود، و پرونده او را بست.

 

ولی برای توبک محدودیت فضای این فیلم جالب است. فیلم تقریبا مثل یک تک گوئی است از زبان مایک تایسن، و جذابیت آن در این است که دنیا را از زاویه دید او نشان می دهد.  بدون حضور توبک، که تایسن سالها از نزدیک می شناخته، امکان نبود این جزئیات فردی و احساسی از زبان این آدم بیرون بیاید.

 

tyson_4 جیمز توبک که در سی سال گذشته 9 فیلم داستانی ساخته، افت و خیز زیادی داشته --  کارهای برجسته ای دارد مثل Pick Up Artist و Two Girls & A Guy و کارهای ضعیف مثل Exposed  آن قدیم ها، یا  When Will I Be Loved این اواخر، سال 2004 فکر می کنم،  اما در فیلم هاش و سناریوهائی که برای فیلمسازهای دیگر، از جمله بری لوینسن، نوشته، تم های قمار، پیچیدگی روابط جنسی؛ و نقش زنان و هنرمندان در جامعه،  را، با داستانهائی در باره شخصیت های قدرتمند و خشن مافیائی و روابط نژادی بین سیاه ها و سفیدها، در هم می آمیزد. توبک استاد سابق ادبیات دانشگاه شهر نیویورک است، تحصیلکرده هاروارد،  جیمز توبک فرزند یک خانواده یهودی نیویورکی است که ثروتشان از تولید پوشاک می آمد.  بی نیازی مالی، همیشه توبک را سازش ناپذیر و تجربه گر، نگه داشته. این فیلم دنباله نگاهی است که از اولین فیلمش Fingers شروع کرد به قهرمان های سیاهپوست.

 

خیلی از منتقد ها در باره لحن تحلیلگرانه و صادقانه تایسن نوشته اند که گریبان تماشاگر را می گیرد. اسکات فانداس، منتقد ویلج وویس، این فیلم را به یک جلسه روانکاوی تشبیه کرده که در آن مریض وروانکار، هر دو خود مایک تایسن هستند. به قول ای او اسکات، منتقد نیویورک تایمز، هر چند فیلم قابل اعتمادی نیست چون یک طرفه است، اما فیلم صادقانه ای است.  کنت توران در لس آنجلس تایمز گیرائی فیلم را به مسابقه قهرمانی بوکس جهان تشبیه کرده و الیسن سموئلز در نیویوزویک نوشته یک مستند خارق العاده است.   الیسون سموئلز در نیوزویک Newsweek نوشته یک مستند خارق العاده است.  پیتر تراورس، منتقد رولینگ استون، نوشته انگار به تایسن در این فیلم آمپول حقیقت تزریق کرده اند، آنهم نه به خاطر اینکه خدمتی به او کرده باشند. این منتقد نوشته بعد از این فیلم نمی دانید از کجا خورده اید اما این ضربه قوی، بهترین فیلم است و نه فقط در میان مستندها.

دوجور روزنامه نگاری و دو جور فساد

دوجور روزنامه نگاری و دو جور فساد

 


state_of_play_4 «وضع بازی» در یک داستان جنائی و حادثه ای، به نقش مطبوعات به عنوان وجدان بیدار جامعه نگاه تازه ای می اندازد و با داستانی برگرفته از حوادثی که نظیر  آنها را در روزنامه ها می خوانیم، آن را با دهه 1970 مقایسه می کند.  در محور داستان فیلم، رابطه دوستی یک روزنامه نگار با یک نماینده کنگره قرار دارد، و رقابت رسانه های نوین مثل اینترنت و بلاگ، با رسانه های سنتی، مثل روزنامه ها. اما محور فیلم دو تحقیق همزمان است یکی در باره فساد دولتی و سیاسی، و دیگری در باره فساد در زندگی شخصی سیاستمدار و روزنامه نگار.

 

«وضع بازی» فیلمی است بین المللی، با اینکه داستان آن در واشنگتن می گذرد، و بر آمریکا متمرکز است، کارگردانش، اسکاتلندی است و هنرپیشه اصلی اش استرالیائی است، سناریویش را آمریکائیان نوشته اند.  فیلم «وضع بازی» جمعی از هنرمندان فیلمهای سیاسی اخیر را دور هم جمع کرده، که همه از سینمای انگلیسی زبان هستند که حالا جهانی شده، و همه در برگردان ماجراهای واقعی و مستند، به فیلم تجربه دارند. 

کارگردان فیلم، «که وین مکدانالد» Kevin McDonald هنرمندی اسکاتلندی است که با فیلم «آخرین پادشاه اسکاتلند» گل کرد، در باره ایدی امین، دیکتاتور نیمه دیوانه اوگاندا...   سناریوی فیلم  State of Play بر اساس یک سریال ششساعته تلویزیونی انگلیسی بی بی سی، بازنویسی شده. آن را متیو مایکل کارنهان Carnahan نوشته، کسی که سناریوی فیلم سیاسی و ضد جنگ رابرت ردفورد Lions for Lambs را نوشته بود، همراه با تونی گیلروی، که فیلم Duplicity را ساخته بود اخیرا با جولیا رابرتز و کلایو اوئن، در باره رقابت دو شرکت عظیم مواد مصرفی، و همچنین فیلم مایکل کلیتون Michael Clayton را ساخته بود دو سال پیش، در باره نقش وکلای فاسد در پنهان کردن خطرات محیط زیستی و بهداشتی مواد شیمیائی تولید یک شرکت عظیم. سناریست دیگر فیلم، بیلی ری Billy Ray سناریست فیلم Breach است آن هم براساس یک ماجرای واقعی... در باره مامور عالیرتبه FBI که جاسوس روسها شده بود.

 

فیلم «وضع بازی» هم همان تم های خاص واشنگتن  را دنبال می کند، یعنی  سوء استفاده از قدرت و فساد اداری و مالی.  یک شرکت نابکار است که تلاش می کند از افشای فساد و کلاهبرداری کلانش در قراردادی با وزارت دفاع آمریکا، جلوگیری کند و راسل کرو Russell Crowe خبرنگاری است به نام «کل Cal» که می خواهد جلوی آبروریزی دوست قدیمش نماینده مجلس با بازی بن افلک را بگیرد، چون تحقیقش در باره این شرکت، با کشته شدن همکار جوانش همزمان شده، همکاری که نماینده مجلس اعتراف می کند با او رابطه جنسی برقرار کرده. زن نماینده مجلس، با بازی رابین رایت پن، قبلا  در دانشگاه معشوق روزنامه نگار بوده و رابطه آنها دو سال پیش باعث شد ک مدتی است دو دوست قدیمی با هم حرف نمی زنند.  

 

یعنی باز هم افشاگری است در باره مطبوعات و سیاستمداران در فساد صنعتی و مالی، و اینکه گاهی بعضی افشاگری های رسانه ها، همراه با بعضی ملاحظات یا لغزش های شخصی سیاستمداران و روزنامه نگاران، می تواند جلوی برملا شدن حقایق واقعی را بگیرد.

 

فیلم وضع بازی، به خاطر تمرکزش بر مطبوعات واشنگتن، خاطره فیلم «همه مردان رئیس جمهوری» در باره تحقیق واشنگتن پست در باره نقش رئیس جمهوری در دزدی اطلاعاتی «واترگیت» را زنده می کند.

 

کارگردان «که وین مکدانالد» می پرسد جامعه چه شکلی پیدا می کرد اگر خبرنگارها نبودند که نقش وجدان بیدار جامعه را بازی کنند؟  او می گوید قلب فیلمش بحث در باره آینده خبر و گردآوری خبر است، که در فیلم از طریق رابطه بین راسل کرو، که یک خبرنگار باسابقه از نسل روزنامه نگاران قدیم است و یک بلاگ نویس جوان، با بازی ریچل مک ادمز، و برخورد آنها نشان دهنده برخورد دنیای اینترنت و تکنولوژی جدید است با روزنامه های سنتی، که یک کسب و کار و هنر در حال مرگ هستند.

 

راسل کرو می گوید در جهان رسانه ها، عینیت گرائی واقعا یک اسطوره است و یک ابهام اخلاقی در ذات روزنامه نگاری وجود دارد برای اینکه بالاخره مطبوعات را هم انسانها می نویسند. او می گوید در دهه 1970 وقتی فیلم مردان رئیس جمهوری ساخته شد، مردم روزنامه نگاران را قهرمان می دانستند و اعتقاد داشتند آنها منابع خود را به دلایل صحیحی مخفی نگه می دارند و خبر چاپ نمی کردند مگر آنکه به حقیقت آن اطمینان پیدا می کردند.

 

که وین مکدانالد می گوید جذابیت فیلمش این است که فیلم پیچیده ای است، خیلی شخصیت دارد، خیلی عمق دارد و خیلی چرخش داستان، و کلی هم شوخی، که کسی فکر نمی کرد در این فیلم باشد، در حالیکه دیدم مردم واقعا می خندند. فیلمی است پر از شخصیت و حادثه.

 

***

 

داستان فیلم پیچیده است برای اینکه آن را شلوغ کرده اند.  مثل فیلم قبلی گیلروی، همان Duplicity که به قدری چرخش داشت قصه، که تماشاگر را گیج می کرد. اینجا هم لطمه ای که خورده این است که گره های متعدد داستان را مجبور می شود در سکانس آخر، حل کند.

 

اما داستان این است که چند نفر کشته می شوند تقریبا همزمان، درست یک روز قبل از آنکه نماینده کنگره، کالینز، با بازی بن افلک، می خواهد در یک جلسه جنجالی، افشاگری کند در باره یک شرکت عظیم، که متهم است با دولت قرارداد دفاعی بسته که مالیات دهنده را 40 میلیارد دلار سرکیسه کند. اما یکی از کسانی که می میرد، مردی است با یک چمدان پر مدرک برای نماینده مجلس، دیگری دوچرخه سواری است که شاهد قتل بوده و سومی هم دستیار نماینده مجلس است که با او رابطه جنسی داشته، که سر راه اداره، او را جلوی قطار زیرزمینی می اندازند. این همان گیر اخلاقی شخصی است که کار اصلی و وجدانی این نماینده مجلس را به خطر می اندازد.

 

اما در محور فیلم، رابطه دوستی دیرینه این نماینده مجلس است با یک خبرنگار روزنامه ای شبیه به واشنگتن پست، که در جوانی عاشق زنی بوده که نماینده مجلس با او ازدواج کرده، با بازی رابین رایت پن... شخصیت ریچل مک ادمز، بلاگ نویس روزنامه است که دنبال مطالب جنجالی می گردد، و در این داستان با راسل کرو همراه می شود برای کشف ماجرائی که انتظارش را ندارد.

 

چند چیز در این فیلم همه را به یاد «همه مردان رئیس جمهوری» انداخته، که فیلمی بود براساس ماجرای واقعی تحقیق واترگیت که ریچارد نیکسن، رئیس جهموری آمریکا را به زیر آورد. تحقیق دو خبرنگار روزنامه واشنگتن پست، باب وودوارد و کارل برنستین، که آن را در سال 1974 به صورت کتاب منتشر کردند و بعد با شرکت رابرت ردفورد و داستین هافمن، فیلم سینمائی آن ساخته شد به کارگردانی الن جی پاکولا  . Pakula

 

 اما حرفی که فیلم «وضع بازی» می زند این است که در زمانی که مطبوعات سنتی زیر فشار رسانه های جدید قرار دارند، روزنامه ای مثل واشنگتن پست به جای اینکه دو خبرنگار با تجربه را برای کشف یک همچه توطئه ای بیرون بفرستد، یک خبرنگار با تجربه را با یک بلاگ نویس جوان همراه می کند که عجله دارد همه چیز را بلافاصله آنلاین بگذارد. سردبیر روزنامه بیشتر به خبر جنجالی رابطه جنسی نماینده مجلس علاقه دارد تا افشاگری نماینده مجلس در باره قرارداد کلان خدمات دفاعی با یک شرکت خصوصی.

 

سئوالی که فیلم مطرح می کند این است که در رسانه های جدید، ارزش خبرها با هم یکسان می شود و بنابراین، رابطه جنسی یک نماینده متاهل کنگره، با یک دستیار جوان، در رسانه های جدید، ارزشی معادل تحقیق او در باره توطئه کلاهبرداری 40 میلیارد دلاری پیدا می کند.

 

اما خبرنگار با تجربه، بعد از مشاجرات زیاد، سرانجام تبدیل می شود به راهنمای بلاگ نویس جوان. و جالب است که برخلاف انتظار تماشاگر، بین اینها رابطه عشقی هم پدید نمی آید که این هم چشمکی است از سوی نویسندگان فیلم، به فرهنگ تازه حاکم بر محیط کار در آمریکا و جای تازه زنها، که برخلاف فیلمهای قدیمی راجع به مطبوعاتی ها، مثل فیلم  Gal Friday حالا دیگر زن ها می توانند در مطبوعات با مردها همکار باشند، ولی معشوق آنها نشوند. 

 

با گذاشتن صحنه هائی مشابه فیلم همه مردان رئیس جمهوری، مثل فضای داخلی روزنامه، مثل دیدارهای شبانه با منابع خبری در گاراژهای تاریک، فیلم «وضع بازی» عمدا می خواهد با اشاره به آن فیلم برای خودش اعتبار کسب کند و ضمنا، تماشاگر را وادار کند که وضع مطبوعات آن زمان را با حالا مقایسه کنند.

 

 سردبیر روزنامه  با بازی هلن میرن، بارها تذکر می دهد که یک شرکت عظیم روزنامه را خریده است و به زودی شاهد دستور صرفه جوئی های عظیم در مخارج خبرجمع کنی خواهیم بود از بالا، چیزی که الان در همه روزنامه های آمریکا شاهدش هستیم که از یک طرف به خاطر وضع اقتصادی، اگهی هاشان کم شده، و از طرف دیگر هم، خواننده از دست داده اند به خاطر اینترنت، و دائم دارند از صفحات و خبرها و کارمندان و خبرنگاران کم می کنند.

 

اما بحران روزنامه ها، قتل همکار نماینده مجلس، افشاگری نماینده مجلس در باره رابطه نامشروع جنسی... انگار همه این سوژه ها را از خود این روزنامه ها بریده اند. این فیلم براساس یک مینی سری، یا یک داستان شش قسمته که BBC سال 2003 پخش کرد ساخته شده، ولی جالب است که بعضی از چیزهائی که نشان می دهد بعدا بارها و بارها در خبرها بود، مثل قتل مرموز  دختری به نام ساندرا لیوی، که دستیار یک نماینده کنگره بود، زندگی آن نماینده را به کلی منهدم کرد و البته بعد معلوم شد هرچند که با این دختر رابطه داشت، اما در قتل او نقشی نداشت.  یا ماجرای سال گذشته فرماندار نیویورک که وقتی رابطه اش با یک روسبی در هتلی در واشنگتن برملا شد، کنار زنش ایستاد معذرت خواست و بعد هم ناچار شد استعفا بدهد. صحنه اعتراف نماینده مجلس در فیلم «وضع بازی» خاطره اعتراف فرماندار سابق نیویورک را انگار دارد پیش بینی می کند.

 

«وضع بازی» در سه روز اول اکرانش یک کم بیشتر از 14 میلیون فروش کرده که قابل ملاحظه نیست ولی بعد از فیلم «دوباره 17» زک افران، چون رقیب دیگری نبوده، مقام دوم را داشته در گیشه آمریکا. ولی منتقدها در باره آن چی می گویند؟

بیشتر منتقدهای روزنامه ها، از جمله ای او اسکات در نیویورک تایمز و راجر ایبرت در شیکاگو سان تایمز، از اینکه فیلمی در باره روزنامه دیده اند، احساساتی شده اند و اسکات نوشته وقتی در تیتراژ پایانی فیلم صحنه های حروفچینی و چاپ و بسته بندی روزنامه را نشان می دهد، اشک به چشم آورد، به خصوص چون همه مرگ قریب الوقوع مطبوعات را نزدیک می بینند. ولی همین منتقد از فیلم انتقاد کرده که در سرعت و حرصی که برای گنجاندن تم های باب روز دارد، وقت پرداخت به آنها را پیدا نمی کند، مثلا برخورد فرهنگ اینترنت و فرهنگ مطبوعات سنتی خیلی بیشتر جای کار داشت در این فیلم.

 

جی هوبرمن، در هفتگی غیرمتعارف نیویورک، ویلج وویس، هم یادآور شده که ممکن است عصر روزنامه به پایانش نزدیک باشد، اما فیلم راجع به روزنامه و روزنامه نگارها، یک ژانر یا خط سینمائی محبوب است که به این زودی ها تمامی ندارد.

 

 راجر ایبرت، منتقد پیشکسوت در شیکاگو سان تایمز،  اشاره کرده به چاخان هائی که در فیلم هست راجع به جزئیات کار مطبوعات، از جمله اینکه سردبیر هلن میرن روزنامه را چهارساعت برای گرفتن نتیجه تحقیق روزنامه نگار، معطل می کند، که ایبرت نوشته چنین چیزی اصلا ممکن نیست. از دید این منتقد، فیلم خیلی خوب و پرالتهاب شروع می شود اما در گره های پیچ درپیچ قصه، گم می شود و وقتی باید اوج بگیرد، گرفتار بازکردن عجولانه می شود از گره های داستان، و افت می کند.

بهنام.