ریچارد براتیگان Richard Brautigan

صید قزلآلا در آمریکا معروفترین رمان ریچارد براتیگان است. براتیگان این رمان را در سال ۱۹۶۱ نوشته و پنج، شش سال بعد موفق به انتشارش شده است. ترجمه فارسی این رمان توسط پیام یزدانجو و ترجمه پرماجرای هوشیار انصاریفر، که پروسه ترجمه و انتشار آن نزدیک به یک دهه به درازا کشید، حرف و حدیثهای بسیاری در پی داشت. ماجرا از این قرار است که انصاریفر سالها بود که روی ترجمه صید قزلآلا در آمریکا کار میکرد و هرچند خبر ترجمهشدن آن دهان به دهان بین اهالی داستان میچرخید و خیلیها منتظر انتشار ترجمه این رمان پرآوازه بودند، اما، به دلیل حساسیت خاص مترجم و پارهای مشکلات دیگر، این ترجمه به چاپ نمیرسید. پس از اینکه خبر ترجمهشدن این کتاب توسط پیام یزدانجو و بعد خود کتاب منتشر شد، هوشیار انصاریفر با اعتراض شدید مدعی شد که یزدانجو ترجمه او را در اختیار داشته و از آن استفاده کرده و در عینحال ترجمهای پر از اشتباه و مغشوش از این رمان ارائه کرده است. غرض از نقل این ماجرا ارزشگذاری و داوری در مورد دو ترجمه نیست، چون اکنون، که هر دو ترجمه چاپ شدهاند و در بازار کتاب به فروش میرسند، مخاطبان بهترین داوران هستند و عیار دو ترجمه، بهترین مدافعان آنها. منظور این است که گفته شود بهنظر میرسد حاشیههایی که دو ترجمه مختلف از معروفترین رمان براتیگان در ایران به وجود آورد، در توجه ناگهانی به این نویسنده آمریکایی در ایران و پدیدهشدناش بیتاثیر نبود. حاشیهها را بگذاریم و بگذریم و برسیم به خود رمان.
براتیگان در داستان «بخشوده»- از مجموعهداستان «انتقام چمن» - که ماجرای آن هم موضوع مورد علاقه براتیگان یعنی صید قزلآلاست ـ موضوعی که مدام در کارهایش به گونههای مختلف از آن استفاده میکند ـ با شوخطبعی خاصی توصیفی از رمان صید قزلآلا در آمریکا ارائه میدهد: «کاملا مطلع هستم که ریچارد براتیگان نامی آمده و رمانی نوشته به اسم صید قزلآلا در آمریکا که همهاش درباره صید قزلآلاست و شهرفرنگی است از قزلآلا در محیطهای مختلف».
بهنظرم نمیتوان خلاصهای از صید قزلآلا در آمریکا ارائه کرد که بهتر از این دو خط جانمایه آن را در بر داشته باشد. خواندن این رمان و بهطور کلی آثار براتیگان (بهخصوص رمانهایش) نیاز به دیدگاه و رویکرد خاصی دارد. کارهای براتیگان را باید کاملا معطوف به خود آنها خواند، ذهن را از پیشزمینههای جهان واقع و تجربههای قبلی از داستانهای کلاسیک و مدرن، خالی نمود و در جهان داستانی براتیگان رها کرد. تنها با این شیوه است که میتوان از آثار او لذت برد. این مسئله در خوانش صید قزلآلا در آمریکا ضروریتر از آثار دیگر براتیگان به نظر میرسد، زیرا فصلهای متعدد این رمان در ظاهر هیچ ارتباط خاصی به هم ندارند و در آن گاه به تکههایی کاملا غیر داستانی و در ظاهر عجیب و غریب برخورد میکنیم که برای خوانندهای که پیشزمینه مطالعه این ژانر از داستانها را ندارد کمی نامانوس به نظر میآیند، مثل فصل «روش دیگری برای درست کردن کچاپ گردو».
نمونه دیگر این غرابت طرح روی جلد صید قزلآلا در آمریکا است. عکسی که روی جلد این کتاب چاپ شده، تصویری از براتیگان و نامزدش «مایکلا کلارک لوگراند» در کنار مجسمه «بنجامین فرانکلین» در سانفرانسیسکو، جزء مهمی از رمان است و بارها در فصول مختف کتاب به آن اشاره شده و از آن استفاده میشود. در چنین فضایی است که تکهپارههای بهظاهر بیربط رمان که ـ تنها وجه اشتراکشان حضور راوی داستان در آنها و ارتباطشان با صید ماهی قزلآلاست ـ انسجام پیدا میکنند. در واقع این تکهها همانند داستانهای کوتاه بههم پیوسته در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند و رمان را شکل میدهند. راوی مدام از این رودخانه به آن رودخانه و از این شهر به آن شهر در حرکت است و مهمترین دغدغه او صید قزلآلاست.
پارههایی که راوی روایت میکند گاه این قابلیت را دارند که داستانی مستقل محسوب شوند و گاه تنها با قرارگرفتن در کلیت اثر تشخص پیدا میکنند. براتیگان بعدها دو فصل گمشده از رمان صید قزلآلا در آمریکا را در مجموعهداستان انتقام چمن آورد؛ این مسئله به خوبی میتواند ساختار پارههای زیادی از صید قزلآلا در آمریکا و هویت بعضا مستقل آنها را مشخص کند. صید قزلآلا در آمریکا نمونه کاملی است از ادبیاتی که با نام ادبیات پسامدرن شناخته میشود، با وجود این، برخلاف تصوری که بعضی از نویسندگان جهانسومی از داستانهای پستمدرن دارند، در پس آشفتگی ظاهری رمان پیوستگی و انسجامی نهفته است که شاید راز اقبال و موفقیت آن باشد. طی این قریب به دو سالی که از انتشار ترجمههای فارسی این رمان مطرح میگذرد عموم مخاطبان و منتقدانی که آن را خواندهاند یا واقعا شیفتهاش شدهاند یا آنرا یک رمان بیسر و ته و مزخرف میدانند! حد وسطی وجود ندارد اما خوشبختانه گروه اول بسیار پرجمعیتتر از گروه دوماند!
صید قزلآلا در آمریکا معروفترین رمان ریچارد براتیگان است. براتیگان این رمان را در سال ۱۹۶۱ نوشته و پنج، شش سال بعد موفق به انتشارش شده است. ترجمه فارسی این رمان توسط پیام یزدانجو و ترجمه پرماجرای هوشیار انصاریفر، که پروسه ترجمه و انتشار آن نزدیک به یک دهه به درازا کشید، حرف و حدیثهای بسیاری در پی داشت. ماجرا از این قرار است که انصاریفر سالها بود که روی ترجمه صید قزلآلا در آمریکا کار میکرد و هرچند خبر ترجمهشدن آن دهان به دهان بین اهالی داستان میچرخید و خیلیها منتظر انتشار ترجمه این رمان پرآوازه بودند، اما، به دلیل حساسیت خاص مترجم و پارهای مشکلات دیگر، این ترجمه به چاپ نمیرسید. پس از اینکه خبر ترجمهشدن این کتاب توسط پیام یزدانجو و بعد خود کتاب منتشر شد، هوشیار انصاریفر با اعتراض شدید مدعی شد که یزدانجو ترجمه او را در اختیار داشته و از آن استفاده کرده و در عینحال ترجمهای پر از اشتباه و مغشوش از این رمان ارائه کرده است. غرض از نقل این ماجرا ارزشگذاری و داوری در مورد دو ترجمه نیست، چون اکنون، که هر دو ترجمه چاپ شدهاند و در بازار کتاب به فروش میرسند، مخاطبان بهترین داوران هستند و عیار دو ترجمه، بهترین مدافعان آنها. منظور این است که گفته شود بهنظر میرسد حاشیههایی که دو ترجمه مختلف از معروفترین رمان براتیگان در ایران به وجود آورد، در توجه ناگهانی به این نویسنده آمریکایی در ایران و پدیدهشدناش بیتاثیر نبود. حاشیهها را بگذاریم و بگذریم و برسیم به خود رمان.
براتیگان در داستان «بخشوده»- از مجموعهداستان «انتقام چمن» - که ماجرای آن هم موضوع مورد علاقه براتیگان یعنی صید قزلآلاست ـ موضوعی که مدام در کارهایش به گونههای مختلف از آن استفاده میکند ـ با شوخطبعی خاصی توصیفی از رمان صید قزلآلا در آمریکا ارائه میدهد: «کاملا مطلع هستم که ریچارد براتیگان نامی آمده و رمانی نوشته به اسم صید قزلآلا در آمریکا که همهاش درباره صید قزلآلاست و شهرفرنگی است از قزلآلا در محیطهای مختلف».
بهنظرم نمیتوان خلاصهای از صید قزلآلا در آمریکا ارائه کرد که بهتر از این دو خط جانمایه آن را در بر داشته باشد. خواندن این رمان و بهطور کلی آثار براتیگان (بهخصوص رمانهایش) نیاز به دیدگاه و رویکرد خاصی دارد. کارهای براتیگان را باید کاملا معطوف به خود آنها خواند، ذهن را از پیشزمینههای جهان واقع و تجربههای قبلی از داستانهای کلاسیک و مدرن، خالی نمود و در جهان داستانی براتیگان رها کرد. تنها با این شیوه است که میتوان از آثار او لذت برد. این مسئله در خوانش صید قزلآلا در آمریکا ضروریتر از آثار دیگر براتیگان به نظر میرسد، زیرا فصلهای متعدد این رمان در ظاهر هیچ ارتباط خاصی به هم ندارند و در آن گاه به تکههایی کاملا غیر داستانی و در ظاهر عجیب و غریب برخورد میکنیم که برای خوانندهای که پیشزمینه مطالعه این ژانر از داستانها را ندارد کمی نامانوس به نظر میآیند، مثل فصل «روش دیگری برای درست کردن کچاپ گردو».
نمونه دیگر این غرابت طرح روی جلد صید قزلآلا در آمریکا است. عکسی که روی جلد این کتاب چاپ شده، تصویری از براتیگان و نامزدش «مایکلا کلارک لوگراند» در کنار مجسمه «بنجامین فرانکلین» در سانفرانسیسکو، جزء مهمی از رمان است و بارها در فصول مختف کتاب به آن اشاره شده و از آن استفاده میشود. در چنین فضایی است که تکهپارههای بهظاهر بیربط رمان که ـ تنها وجه اشتراکشان حضور راوی داستان در آنها و ارتباطشان با صید ماهی قزلآلاست ـ انسجام پیدا میکنند. در واقع این تکهها همانند داستانهای کوتاه بههم پیوسته در کنار یکدیگر معنا پیدا میکنند و رمان را شکل میدهند. راوی مدام از این رودخانه به آن رودخانه و از این شهر به آن شهر در حرکت است و مهمترین دغدغه او صید قزلآلاست.
پارههایی که راوی روایت میکند گاه این قابلیت را دارند که داستانی مستقل محسوب شوند و گاه تنها با قرارگرفتن در کلیت اثر تشخص پیدا میکنند. براتیگان بعدها دو فصل گمشده از رمان صید قزلآلا در آمریکا را در مجموعهداستان انتقام چمن آورد؛ این مسئله به خوبی میتواند ساختار پارههای زیادی از صید قزلآلا در آمریکا و هویت بعضا مستقل آنها را مشخص کند. صید قزلآلا در آمریکا نمونه کاملی است از ادبیاتی که با نام ادبیات پسامدرن شناخته میشود، با وجود این، برخلاف تصوری که بعضی از نویسندگان جهانسومی از داستانهای پستمدرن دارند، در پس آشفتگی ظاهری رمان پیوستگی و انسجامی نهفته است که شاید راز اقبال و موفقیت آن باشد. طی این قریب به دو سالی که از انتشار ترجمههای فارسی این رمان مطرح میگذرد عموم مخاطبان و منتقدانی که آن را خواندهاند یا واقعا شیفتهاش شدهاند یا آنرا یک رمان بیسر و ته و مزخرف میدانند! حد وسطی وجود ندارد اما خوشبختانه گروه اول بسیار پرجمعیتتر از گروه دوماند!