پوستر فیلم


مثل شعرهای ناب و درخشان قدیمی

 بازگشت رضایت‌بخش و دلنشین گاس ون‌سنت با فیلم خوش‌ساخت و استادانه «پارانوید پارک» نه تنها در کارنامه هنری وی که به لحاظ داستان و ساختار نقطه عطفی محسوب می‌شود که حتی نشان از بازگشت وی به علاقه‌ها و ریشه‌هایش دارد. معدود فیلمسازانی هستند که دیدن دوباره آثاری از آن‌ها مورد توجه علاقه‌مندان قرار بگیرد و شور و شعفی دوباره به پا کند و وان سنت یکی از آن‌هاست.
ون‌سنت نخستین فیلمش Mala Noch را در سال 1985 ساخت که تصویری تاثربرانگیز از محله میخواران و ولگردان شهر پورتلند، مدیر و صاحب مایوس و ناامید یک فروشگاه شبانه‌روزی و یک جوانک خیابان‌گرد مکزیکی بود. در کارنامه ون‌سنت می‌توان هم فیلم‌های برجسته و هوشمندانه‌ای را یافت که فقط با 25هزار دلار ساخته شده‌اند اما جوایز مهم بین المللی را دریافت کرده‌اند یا تا آستانه دریافت جایزه اسکار پیش رفته‌اند و هم بازسازی صحنه به صحنه «روانی» هیچکاک. سرانجام و به طور غیرمنتظره ون‌سنت با اثری مینی‌مالیستی، کم‌هزینه و شورانگیز «پارانوید پارک» به عرصه سینما بازگشته است.
«پارانوید پارک» اقتباسی ست اندیشمندانه و وفادارانه از رمان «گذر از روزهای جوانی» بلک نلسون. اما ون‌سنت در شرح داستان پسر نوجوان اسکیت بازی که از سر اتفاق گرفتار حادثه و اتفاقی که منجر به مرگ فجیع یکی از ماموران راه‌آهن پورتلند شده، زبان تصویری جدید، عجیب و تاثیرگذار در فیلم‌اش ابداع کرده است. فیلم به لحاظ زمانی تاریخ و زمان دقیقی ندارد، داستان به صورت کشویی به عقب و سپس به زمان حال برمی‌گردد و فیلمی کاملا شخصی و امپرسیونیستی ست. «پارانویدپارک» به لحاظ ساختار، فیلمی آزاد و رها و به شدت روان و سیال است. فیلم به شکل انعطاف‌پذیری به صورت 35میلیمتری، سوپر8 و ویدئویی توسط کریس دویل فیلمبرداری و با تدوین سرخوشانه ، پر از کات و بریده بریده به اثری چشمگیر و خیره‌کننده تبدیل شده است. فیلم‌های کوتاهی که به هنر ناب سینما نزدیک می‌شوند، در عین حال که فرم و ساختار مشخصی ندارند اما هرگز شکلی آبستره و انتزاعی به فیلم نمی‌دهند. لزلی شاتز صداگذار فیلم هم با ترکیب و تلفیق خلاقانه موسیقی‌های نینو روتا، بتهوون، موسیقی پاپ1974 لحظه‌های شنیداری و صوتی موزائیک‌واری را طراحی و ابداع کرده است.
برای گاس ون‌سنت، دبیرستان مکانی ست بیکران و لایتناهی از دورانی فراموش‌نشدنی و خاطره‌انگیز. «پارانویدپارک» هم با الهام گرفتن از «فیل»_و حادثه کلمباین_ نشان‌دهنده میزان احساسات ون‌سنت به دبیرستان و دوران نوجوانی ست. «پارانویدپارک» آکنده است از حس سپاسگذاری شخصی از خرده‌فرهنگ‌ها، پژواک سیمای کنت آنجر سنت‌شکن، آمیزه‌ای از موتورسواراران بروکلین، ساختمان‌های عالی و محشر و سر به فلک کشیده وترانه «طالع برج عقرب». اسکیت‌سواران ون‌سنت در تصاویری شبه مستند مثل شرکت‌کنندگان پرشر و شور در مسابقات المپیک به نظر می‌رسند: پسرهای خوش قیافه‌ای که بر روی تخته اسکیت‌های‌شان به شکلی مارپیچ بالا و پائین می‌پرند و در فضای خالی و به هنگام پرش با دست کشیدن به تخته اسکیت‌های زیر پای‌شان ضمن نشان‌دادن مهارت و اعتماد به نفس‌شان، علاقه خود را به ورزش زیبای اسکیت سواری هم نشان می‌‌دهند. هر پرش قوسی شکل آن‌ها به آسمان عرض اندام، سرپیچی، تمرد و مقاومتی ست در مقابل نیروی جاذبه زمین که با حرکات اسلوموشن و آهسته در عین قابل لمس بودن در سالن پارانویدپارک به صورت غیرمجرد و انتزاعی نمود پیدا می‌کند (در جمع ساکنین و تجمع کنندگان غیرقانونی در استادیوم). فیلم به همان خوبی که از نام آن پیداست از علاقه و تنها چیز مورد توجه شخصیت اصلی داستان الهام گرفته شده، در پایان نیز به وی تقدیم شده است.
Mala Noch فیلمی بود درباره یک عشق یک طرفه و ناکام و «پارانویدپارک» هم شرح و ترجمانی ست از وسوسه و عشقی به همان اندازه قابل مقایسه. وان سنت نه تنها مجذوب ساکن پارانویدپارک است که حتی شیفته دلمشغولیات وی و آنچه که ذهن او را به خود مشغول کرده نیز هست. چنان‌که قهرمان فیلم آلکس (جاب نوینس) هم نوجوانی ست خوش چهره و جذاب با نگاه‌های خیره و سرد. ون‌سنت با وفاداری به رمان «عبور از دوره نوجوانی» آلکس را سمبل پاکدامنی، طراوت و تازگی قرار داده. آلکس در پس نگاه‌های خیره و به ظاهر سردش مشتاق شور و احساسات بیشتری در روابطش با تنها دوست دخترش جنیفر (تایلور مومسن) است. در حین عزیمت‌هایش به پرانویدپارک با پسری به مراتب بزرگ‌تر و باتجربه‌تر به اسم اسکراچ (اسکات گرین) آشنا می‌شود. اسکراچ از او دعوت می‌کند که سوار قطارهای باری در حال حرکت شوند. در حین سوار شدن شبانه‌شان به قطار و در حالی‌که هنوز به واگن قطار باری آویزان مانده‌اند به طور اتفاقی باعث مرگ یک مامور راه آهن می‌شود. آن‌ها شاهد سقوط مرد بر روی ریل راه آهن و عبور قطار از روی بدنش و مرگ فجیع او به علت به دو نیم شدن بدن‌اش هستند. آلکس فرار می‌کند اما فردای همان روز اخبار تلویزیون مثل میهمانی ناخوانده او را هرچه بیشتر به وحشت می‌اندازد. آلکس با نوعی احساس تردید توام با تنبلی اخبار را از طریق خواندن روزنامه دنبال می‌کند نه تلویزیون. بازی راحت، بی تکلف و بدون اغراق جاب نوینس حکایت از روابط دوستانه و حس تفاهم میان ون‌سنت و بازیگرانش دارد. از این رو تعدادی از صحنه‌های فیلم گویی که به شکل فی‌البداهه کار شده‌اند مثل صحنه بازجویی طولانی اما دوستانه و صمیمی افسر پلیس (دان لیو) از یک اتاق پر پسرهای اسکیت‌باز.
آلکس پس از قطع رابطه‌اش با جنیفر با دختر دیگری (لورن مک کینوی) که از زیبایی کمتری برخوردار اما به طور قابل ملاحظه‌ای زرنگ‌تر، هوشیارتر و زبل‌تر است دوست می‌شود. او در صحبت‌هایش با آلکس به جنگ در عراق و کشته شدن بی‌دلیل انسان‌ها اشاره می‌کند که اشاره‌ای ست به قلب فیلم و مرکز اصلی رخدادها و حوادث تلخ فیلم. آلکس ناخواسته و به شکل غیرمنتظره یک ضربه روحی شدید را تحمل کرده که می‌بایست رنج و عذاب ناشی از آن را تحمل کند. او در طول این مصایب روحی دستخوش تغییر می‌شود و افسون و سحر و جادوی نوجوانی او به سوسو زدن می‌افتد. او ممکن است فردی شکست خورده و بازنده باشد که برای تماشاگر چیز خوشایندی نیست، اما «پارانویدپارک» اثری ست شگفت‌انگیز مثل شعرهای ناب و درخشان قدیمی.