مارتین اسکورسیزی می‌گوید من فيلمساز ضد آمريكايي نيستم اما به هيچ وجه دوست ندارم بر اساس ايدئولوژي كاخ سفيد فيلم بسازم. وي به تازگي در گفت وگو با نشريه ساندي تايمز، از سينما، زندگي شخصي اش، نظام فيلم سازي در هاليوود و سياست و سينما سخن به ميان آورده است.

دوران كودكي ام با سينما گره خورده است
به خاطر دارم هنگامي كه خردسال بودم پدر، مادر يا برادرم، مرا به سينما مي بردند. نخستين احساس من در سالن سينما، ورود به دنيايي سحرآميز بود. دنيايي سرشار از تاريكي اما آميخته با احساس امنيت، دنياي روياها، جهاني كه تخيل من را برمي انگيخت و آن را، پر وبال مي داد. نخستين تصويري كه از سينما در ذهنم حك شده، آنونس فيلمي از «رومي راجرز» است. مادرم مرا بيشتر، به تماشاي فيلم هاي وسترن مي برد. اما با پدرم همواره براي تماشاي فيلم‌هاي گنگستري به سينما مي رفتيم. سكوت، هيجان و تصاوير روي پرده، به حدي مرا تحت تاثير قرار داده اند كه تا به امروز، هنوز طعم آن را از ياد نبرده ام. امروز حتي پس از گذشت سال ها، بخشي از عشق به فيلم و سينما را، به خانواده و فرزندانم منتقل كرده ام؛ من به فرزندانم فيلم هايي را نشان مي دهم كه در دوران كودكي، خودم آن ها را ديده ام. كودكي من با سينما گره خورده است. حتي پس از آن كه از مدرسه علوم مذهبي بيرون آمدم، نمي توانستم درست بخوانم و بنويسم چون با تصوير بزرگ شده بودم.

دوست دارم آزادانه فيلم بسازم
من هميشه و در بيشتر گفت وگوهايم، به اين نكته اشاره كرده ام كه فيلم سازي را، نه در مدرسه و از طريق كتاب، بلكه با تماشاي دقيق، كنجكاوانه و از سر عشق فيلم ها -به ويژه در دوران كودكي ام- آموخته ام. تاكنون هم كه به اين مرحله از فيلم سازي رسيده ام، تلاش داشته و دوست دارم آزادانه فيلم بسازم. بدين مفهوم كه بدون هيچ گونه محدوديتي، حرفم را بزنم، درست مثل هنگام ساخت فيلم «آخرين وسوسه مسيح». آن زمان ناچار شدم كه دو داستان را، با هم كارگرداني كنم. قصه هايي كه بسيار جذاب و خوب بودند اما با فيلمي كه مي خواستم آن را بسازم، تناسب چنداني نداشتند.
بيشتر منتقدان اين آثار را مي شناسند، منظورم فيلم هاي «ديرهنگام» و «رنگ پول» است. امروزه در هاليوود حرف نخست را سرمايه، پول و سياست مي زند و قانون را، براي كارگردانان تعيين مي كند. تو به عنوان كارگردان هاليوودي بايد بتواني با فيلمي كه مي سازي، پول خوبي نصيب استوديوها و تهيه كنندگان كني.
در اين صورت اجازه داري كار دلخواهت را انجام دهي. به همين سبب ساخت فيلم «رنگ پول»، برايم به نوعي شكلي از تمرين فيلم سازي بود. زماني كه براي خودم كار مي كنم، اين احساس را دارم كه بايد به خودم متعهد باشم.
درست مثل دوراني كه مشغول ساخت فيلم هاي «پايين شهر»، «گاو خشمگين»، «راننده تاكسي»، «سلطان كمدي» و «نيويورك نيويورك» بودم.

رفتن به كليسا آرامم مي كند
اين روزها متاسفانه فرهنگ بيشتر كشورها، تحت سلطه مادي گرايي است. البته اين روحيه در آمريكا نسبت به كشورهاي ديگر پررنگ تر است به گونه اي كه آدم ها مصرف گراي صرف شده اند، حتي در زمينه فرهنگ و تمدن. اين نكته نشانگر ضعف روحاني است كه هر روز، آدم ها را از خداوند دورتر مي كند. من معتقدم كه انسان ها، بايد به گفت وگويي شخصي با خداوند برسند. به همين خاطر هم تا مي توانم، بيشتر به كليسا مي روم. كليسا آرامم مي كند و براي ساعاتي حسي خاص در وجودم مي ريزد، حسي كه در ساخت فيلم هايم گاه نيز نمود دارد. مي دانيد! من هم همانند روبرتو روسليني مجذوب تاريخم. چون بر اين باورم كه انسان ها با وجود زندگي در كشورها و جوامع مختلف هميشه همان هيجان ها و عواطفي را تجربه و حس كرده اند، كه ما امروز آن را تجربه مي كنيم. به گمان من يك خط كلي، در بيشتر آثارم ديده مي شود. آدم هاي جداافتاده اي كه با ارزش هاي خاص خود زندگي مي كنند و با آدم هاي اطرافشان، تفاوت دارند. همين نكته هم سبب مي شود تا با محيط دور و بر خود، همواره در تنش، تناقض و تعارض باشند.

جايزه اسكار را دوست دارم
رابرت دنيرو تنها بازيگري است كه مي تواند نقش قهرمانان فيلم هايم را، آن گونه كه دلم مي خواهد و مي پسندم، ايفا كند. دنيرو از چهره هاي درخشان عرصه بازيگري است. اگر بگويم برايم قابل تصور نيست كه بازيگر ديگري، بتواند ايهام موجود در شخصيت قهرمانان فيلم هايم را به تصوير بكشد، به گزاف سخن نگفته ام. دنيرو شاگرد همه روش هاي بازيگري است. او از همه درس گرفته است، از استلا آدلر تا لي استراسبورگ و ديگران. خيلي دلم مي خواست مثل برخي از كارگردانان بودم كه مي گويند: "اسكار هرگز برايمان اهميتي ندارد"، اما من هميشه اسكار را دوست داشته ام. پس از بارها نامزد شدن براي گرفتن آن، سرانجام موفق شدم آن را شكار كنم. از همان دوران كودكي، مراسم اهداي اسكار تا حد يك مراسم آييني برايم اهميت داشته است. خيلي دلم مي خواست مثل جان فورد بودم، كارگرداني كه همواره، براي خودش فيلم ساخت و پنج اسكار هم گرفت.

دلم براي تنهايي تنگ شده است
شايد بسياري از تماشاگران و منتقدان سينماي آمريكا و ديگران، با خود بگويند مارتين اسكورسيزي چگونه فيلم سازي است؟ آدمي بدشانس كه در حد خودش، در سينماي پر زدوبند هاليوود مورد توجه قرار نگرفته است. البته حق دارند. من اين سال ها خيلي دلم براي تنهايي تنگ شده است. ديگر از فيلم سازي در سيستم خشك و فرمايشي هاليوود، خسته شده ام. هاليوود اين روزها بيش از حد با سياست آميخته شده است به همين سبب نيز كمتر فيلم ماندگاري، در اين سينما ساخته مي شود. حاكمان كاخ سفيد، نحوه فيلم سازي را به كارگردانان هاليوود ديكته مي كنند و براي آن نسخه مي پيچند همين نكته سبب رنجش و آزار من و بسياري از فيلم سازان مولف و مستقل شده است. گويا ما بايد همگام با سياست هاي آمريكا كه امروزه با موضع بسياري از حكومت هاي جهان، در تعارض است، فيلم بسازيم. امروزه كاخ سفيد و حاكمان آن، هاليوود را به بازيچه گرفته اند و سينما و اصول و قواعد آن را به هيچ مي انگارند. بيشتر تهيه كنندگان مي گويند بايد فيلم هايي بسازيد كه در آن ها، جنگ، خشونت، سلطه طلبي و تبعيض نژادي پررنگ باشد.به نظر مي رسد سياست حاكمان آمريكا چنين مي خواهد. من فيلم ساز ضدآمريكايي نيستم، اما به هيچ وجه دوست ندارم براساس ايدئولوژي حكومت ها، فيلم بسازم.

زندگینامه:
مارتين اسكورسيزي هفدهم نوامبر ١٩٤٢ در نيويورك به دنيا آمد. وي در خانواده اي سيسيلي آمريكايي، ساكن در محله ايتاليايي ها بزرگ شد. سال ١٩٦٠ پس از پايان دوره دبيرستان، تحصيلات خود را در دانشگاه نيويورك آغاز كرد. از همان هنگام نيز گاه و بيگاه فيلم هاي كوتاه مي ساخت. از سال ١٩٦١ تدوين فيلم هاي ديگران را نيز برعهده گرفت. وي سال ١٩٦٩ نخستين فيلم بلندش را كارگرداني كرد.
سه سال پس از آن نيز استادش راجر كورمن وي را براي ساخت و كارگرداني فيلم «برتا باكس كار»، به يكي از استوديوهاي هاليوود معرفي كرد. اما مارتين اسكورسيزي سال ١٩٧٣، با ساخت فيلم «پايين شهر» به شهرت واقعي رسيد. اسكورسيزي از جمله كارگرداناني است كه بيشتر آثار وي تا به امروز، همواره از جانب منتقدان و تماشاگران، مورد تحسين و ستايش قرار گرفته و در فهرست فيلم هاي ماندگار تاريخ سينما فهرست شده است. حتي آكادمي اسكار بارها آثار وي را، شايسته نامزدي دريافت اسكار كارگرداني دانسته است. وي نخستين اسكار خود را، براي فيلم «از دست رفته» دريافت كرد.

فيلم شناسي:
موري! فقط تو نيستي (١٩٦٤-كوتاه)، چه كسي در مي زند؟ (١٩٦٨)، برتا باكس كار (١٩٧٢)، پايين شهر (١٩٧٣)، ايتاليايي آمريكايي (١٩٧٤-مستند كوتاه)، آليس ديگر اين جا زندگي نمي كند (١٩٧٤)، راننده تاكسي (١٩٧٦)، نيويورك نيويورك (١٩٧٧)، آخرين والس (١٩٧٨-مستند)، گاو خشمگين (١٩٨٠)، سلطان كمدي (١٩٨٣)، ديرهنگام (١٩٨٥)، رنگ پول (١٩٨٦)، آخرين وسوسه مسيح (١٩٨٨)، داستان هاي نيويوركي (١٩٨٩-يك اپيزود)، رفقاي خوب (١٩٩٠)، تنگه وحشت (١٩٩١)، دوران معصوميت (١٩٩٣)، كازينو (١٩٩٥)، كاندان (١٩٩٧)، بيرون آوردن مردگان (١٩٩٩)، گنگسترهاي آمريكايي (٢٠٠٢)، هوانورد (٢٠٠٤)، از دست رفته (٢٠٠٦)