عادت داشتیم ببینیم كه او بعد از آن همه زمین‌خوردن‌ها، در هم‌شكستن‌ها و در خود فرورفتن‌ها، دوباره از جا برمی‌خیزد و شیطنت‌هایش را از سر می‌گیرد. اما این بار ضدقهرمان دوست‌داشتنی ما دیگر از جا برنخاست و چشم‌های آبی او برای ابد بسته ماند. پل نیومن هم در گذشت. چاره‌ای نیست، بالاخره همه باید بمیرند، حتی ضدقهرمان‌ها، حتی دوست‌داشتنی‌ترین و چشم‌آبی‌ترین ضدقهرمان‌ها. پل نیومن، دیروز در خانه قرن هجدهمی مزرعه قدیمی‌اش در وستپورت كانكتیكات درگذشت. مرگ او بعد از یك دوره طولانی نبرد با سرطان اتفاق افتاد، دوره‌ای كه نیومن از چشم خبرنگاران مطبوعات غایب بود و فقط گاه‌وبیگاه خبری از بیمار بودن او در رسانه‌ها درز می‌كرد و بعد، با تكذیبیه كارگزار او و شنیدن خبر اینكه حال او و حال همه خوب است، رسانه‌ها تا شایعه‌ای دیگر و تیتری دیگر انتظار می‌كشیدند. اولین‌بار در ماه می‌2007 بود كه این خبر مطرح شد، زمانی كه نیومن ناگهان پرو‍ژه تولید فیلم «موش‌ها و آدم‌ها» را زمین گذاشت و شایعه ابتلای او به سرطان قوت گرفت. بعدها معلوم شد كه او به سرطان ریه مبتلا شده است. نیومن حداقل 18ماه با این بیماری مبارزه كرد تا آنكه بالاخره جنگ مغلوبه شد. «كارم را با ارائه یك مجموعه كامل از بازی‌های بد در فیلم «جام نقره‌ای» شروع كردم و حالا هم نقش یك پیرمرد كله‌شق عصبانی را بازی می‌كنم كه یك اتومبیل انیمیشنی زهواردررفته است. این برای آنكه تخیل‌تان را به پرواز درآورد كافی نیست؟» نیومن این را دوسال پیش، زمانی بر زبان آورد كه در فیلم ماقبل آخرش، انیمیشن «ماشین‌ها»، صداپیشه نقش «داك هادسن» شهردار و قاضی پیر شهر اتومبیل‌ها بود. صدای او بعد از این فیلم فقط یك‌بار دیگر به عنوان راوی فیلم مستند «قیمت شكر» در سالن‌های سینما طنین انداخت. 26 ژانویه 1925 در حومه كلیولند اوهایو به دنیا آمد. دومین پسر آرتور نیومن، یك فروشنده لوازم ورزشی از مهاجران یهودی مجارستانی و مادری كاتولیك از مهاجران زاده اسلواكی بود. بعد از خدمت سربازی در نیروی دریایی در جنگ جهانی دوم، در دانشگاه ییل به مدرسه نمایش رفت و پس از فارغ‌التحصیلی به نیویورك نقل مكان كرد تا در تئاتر و تلویزیون كار كند. در مدرسه هنری لی استراسبرگ در كنار مارلون براندو، جیمز دین و كارل مالدن بازیگری متد را آموخت. اولین فرصت بازیگری با مرگ تراژیك دوستش جیمز دین به او روی آورد و او به جای دین در فیلم تلویزیونی Battler كه اقتباسی از یك اثر ارنست همینگوی بود بازی كرد. اولین فیلم سینمایی‌اش، «جام نقره‌ای» (1954) چنان فاجعه‌ای بود كه بعدها او را واداشت با دادن آگهی در هفته‌نامه ورایتی بابت بازی در این فیلم عذرخواهی كند. سال 1958 با بازی در كنار الیزابت تایلور در «گربه روی شیروانی داغ» براساس نمایشنامه تنسی ویلیامز خوش درخشید و برای اولین‌بار نامزد جوایز اسكار و بفتا شد و در همان سال برای بازی در نقش بن كوییك آتش‌افروز «تابستان گرم و طولانی» جایزه بهترین بازیگر نقش اول جشنواره كن را دریافت كرد.

نیومن 9 بار دیگر نیز نامزد اسكار شد كه در یكی از این نامزدی‌ها در مقام تهیه‌كننده بود: برای بازی در نقش ادی خوش‌دست فیلم «بیلیاردباز» (1961)؛ جوان عاصی فیلم «هاد» (1963)،؛ زندانی گریزپای «لوك خوش‌دست» (1967)؛ به عنوان تهیه‌كننده فیلم «ریچل، ریچل» (1968) كه خود كارگردانش بود و همسرش جوآن وودوارد در آن بازی می‌كرد؛ رئیس مافیایی درام عاشقانه «فقدان بدخواهی» (1981)؛ وكیل «برگه رای» (1982)؛ بازگشت به نقش ادی خوش‌دست بیلیاردباز در «رنگ پول» (1986)؛ پیرمرد بازنشسته «احمق هیچكس (1994) و رئیس گنگسترهای «جاده پردیشن» (2002). وقتی بعد از چندین‌بار نامزدی بالاخره در سال 1987 اسكار بازیگر نقش اول را برای «رنگ پول» در دست گرفت، گفت كه این جایزه بردن مثل ازدواج در سر پیری با محبوب دوران جوانی است. نیومن البته یك‌سال پیش از آن اسكار افتخاری دستاوردهای هنری یك عمر را طی مراسمی كه در آن حضور نداشت دریافت كرده بود و نطق‌اش را از طریق ماهواره از شیكاگو ایراد كرده بود. در سال 1994 نیز یكی دیگر از جوایز فرعی اسكار موسوم به جایزه جین هرشولت را به خاطر خدمات نوعدوستانه‌اش دریافت كرد. نیومن در سال‌های دهه 1970 از بازیگری خسته شد و این را بارها بر زبان آورد. او مسابقه اتومبیلرانی را «راه مناسبی برای فرار از آشغال‌های هالیوودی» نامید و به اتومبیلرانی روی آورد. تیم او سال 1977 مقام پنجم را در میدان دیتونا به دست آورد و در سال 1979 به مقام دوم لومان رسید. از سال 1982 وارد حرفه صنایع غذایی شد و به تولید پاپ كورن، سس سالاد، سس اسپاگتی و غذاهایی از این نوع پرداخت و سود آن را كه تا سال 2007 بالغ بر 175 میلیون‌دلار شد صرف كارهای خیریه كرد. او یك فعال سیاسی هم بود، مخالف سرسخت سناتور مك‌كارتی و ریچارد نیكسون، فعال ضدجنگ ویتنام، لیبرال دوآتشه و از فعالان حقوق مدنی، بازیگری كه رسما در فهرست دشمنان ریچارد نیكسون قرار گرفت و این را «غرورآفرین‌ترین دستاورد زندگی» خودش می‌دانست