- كانت معتقد است: "چنانچه ساختار ذهن بشر درست بكار برده شود، پديده‌ها نيز درست فهميده مي‌شوند."

 

- از هگل پرسيدند كه چگونه افق‌هاي بسيار دور را مي‌بيني، گفت: "من انسان بزرگي نيستم، اما بر دوش انسانهاي بزرگي چون دكارت و كانت ايستاده‌ام و به اين دليل افق‌هاي بسيار دور را مي‌بينم." پس هگل اوج قله تفكر بشر است.

 

- در يك نوع تعريف: انسان، كسي است كه بتواند اراده‌اش را بر هستي تحقق بخشد و زيبايي را در تمام ابعادش تصرف كند.

 

- اختلاف آدم پول دار و آدم بي‌پول بر سر مساله غذاست. آدم بي‌پول در فكر غذايي است كه بايد بخورد، آدم پول دار نگران غذايي است كه خورده مي‌شود.

 

- شنا كردن در جهت جريان آب، از عهده ماهي مرده هم برمي‌آيد.

 

- بجاي اينكه چندين كتاب بخواني، يك كتاب را چند بار بخوان.

 

- آنها كه مي‌خواهند علل حقيقي معجزات و كرامات را كشف كنند و اشياء را مانند يك فيلسوف درك كنند نه مانند عوام، كه از هر چيز به حيرت مي‌افتند، فوراً تكفير مي‌گردند و بي‌دين خوانده مي‌شوند. اين تكفير از جانب كساني است كه عوام الناس آنان را كاشف اسرار طبيعت و خدا مي‌دانند زيرا اين اشخاص به خوبي‌ مي‌دانند كه اگر پرده اوهام دريده شود آن اعجاب مردم كه مايه حفظ قدرت آنهاست از ميان خواهد رفت.

"باروخ اسپينوزا"

 

- بر نفوس و عقول نمي‌توان با اسلحه حكومت كرد فقط مي‌توان آنها را علوّ همت و عظمت روح رام كرد.

"باروخ اسپينوزا"

 

- اساس فضيلت چيزي جز كوشش براي حفظ نفس نيست و سعادت شخص در توانايي اوست براي اين كار.

"باروخ اسپينوزا"

 

- براي اينكه خودمان باشيم بايد خود را تكميل كنيم.

 

- فقط وقتي آزاد هستيم كه عالِم باشيم.                             

"ويل دورانت"

 

- درك خالق شدن، درك مخلوق خود است، دركي در جهت تعالي.

 

- سعادت هر كس چيزي است كه خود او مي‌خواهد.

 

- بنا بر انديشه كانت: هدف تاريخ، ايجاد جهاني براي شكوفايي استعدادهاي فطري انسان است و اين سعادت و كمال فقط در سايه فعاليت عقلي آدمي ‌حاصل مي‌شود. طبيعت چنين مقرر كرده است كه انسان از نظر جسمي ‌ناتوان باشد تا از نيروي عقل خود بهره گيرد.

به عقيده كانت، آينده به دست خود ما ساخته مي‌شود و طبيعت چيزي نيست جز زمينه‌اي براي سامان بخشيدن وجود انساني. بنابراين انسان بر اساس غريزه هدايت نمي‌شود و به وسيله معرفتي حاضر و آماده پرورش نمي‌يابد، بلكه هر چيزي را از روي منابع و پشتوانه‌هاي خودش به جلو مي‌برد. كانت تضاد را منشأ جامعه و لازمه ذاتي پيشرفت مي‌داند و بر اين باور است كه ستيزه‌جويي موجود در طبيعت، هوش و عقل و ابتكار انسان را بكار مي‌اندازد و استعدادهاي او را پرورش مي‌دهد.