برادران كوئن

برادری روی فرش قرمز  

برادران كوئن

برادران كوئن همچنان خانوادگی فیلم می‌سازند.

برادران كوئن، 2 نامی كه هیچ‌وقت برایشان فرقی نمی‌كند نام كدام‌یك در تیتراژ فیلم جلوتر از دیگری بیاید؛ 2 برادری كه هیچ‌وقت دوست ندارند دیگری زیر سایه آن یكی قرار بگیرد، با هم فیلم می‌سازند، فیلمنامه می‌نویسند و هرگز بازیگران فیلم‌شان از اینكه با 2 كارگردان كار می‌كنند، گیج نمی‌شوند.

به قول جورج كلونی كه دوست نزدیك 2 برادر است، آنها درست مثل یك مغز بزرگ در 2 بدن جدا هستند و مدام همدیگر را كامل می‌كنند. اتان (برادر مو قرمز) و جوئل كوئن (برادر سبزه) همیشه روی فرش‌های قرمز جشنواره‌ها با هم ظاهر می‌شوند، با هم مصاحبه می‌كنند و در عین حال همیشه با هم در مراسم نمایش فیلم‌ها حاضر می‌شوند.

جوئل در 29 نوامبر 1954 و اتان در 21 سپتامبر 1957 در منطقه لوئیز پارك، در ایالت مینه‌سوتا متولد شدند. پدرشان ادوارد، (استاد اقتصاد دانشگاه مینه‌سوتا) و مادرشان رنا، (استاد هنرهای زیبا در دانشگاه سنت كلود) بود.

هنوز هیچ‌كدام از خبرنگاران پاپاراتزی موفق نشده‌اند كشف كنند كه‌كدام‌یك از این دو، دیگری را هدایت می‌كند اما دوستان‌شان می‌گویند كه جوئل كمی خوش‌اخلاق‌تر از اتان است.

2 برادر عاشق پاریس هستند و موقع تعطیلات، ترجیح می‌دهند كه راهی این شهر شوند و بالاخره ارادت‌شان را به این شهر در فیلمی كه با عده‌ای از كارگردانان در ستایش این شهر ساختند، ادا كردند.

برادران كوئن به خوش‌خندگی معروف هستند؛ همیشه در فیلم‌هایشان هم این طنز متفاوت را می‌توان دید. اتان و جوئل می‌گویند كه موفقیت‌شان را قبل از هر چیز مدیون رفاقتی هستند كه از كودكی با هم داشته‌اند.

آنها این روزها با فیلم جدید‌شان همه منتقدان را مسحور خود كرده‌اند؛ «پیرمردها سرزمینی ندارند» تازه‌ترین اثر برادران كوئن و داستانی است كه راجر ایبرت منتقد سینما می‌گوید تبدیل این داستان به فیلم، تنها از عهده برادران كوئن بر می‌آید.

جوئل و اتان هر دو عاشق ادبیات و داستان‌های پلیسی هستند، با هم كتاب می‌خوانند و محال است كه اطلاعات یكی از 2 برادر را دیگری نداشته باشد. آنها این روزها به شدت شیفته مك‌كارتی - نویسنده صاحب‌نام آمریكایی - شده‌اند و بالاخره علاقه‌مندی‌شان را به ادبیات فیلم خوش ساخت «پیرمردها سرزمینی ندارند» نشان دادند؛ این فیلم در واقع اقتباسی است از رمانی به همین نام.

مك كارتی زمانی كه رمان «پیرمردها سرزمینی ندارند» را در سال 2003 به چاپ رساند، نویسنده‌ای بود كه به خاطر داستان‌های غیرعادی‌اش درباره تحولات غرب آمریكا، شهرتی برای خود دست و پا كرده بود.

اسكات - تهیه‌كننده فیلم‌هایشان - به مناسبت تولد اتان، این كتاب را به 2 برادر هدیه كرد.

اتان در این باره می‌گوید: «اسكات رمان را برای ما آورد و هر دو ما از كتاب خوشمان آمد و با فضای داستانی‌اش ارتباط برقرار كردیم. همان زمان فكر ساختن‌اش هم به ذهنمان خطور كرد».

جوئل هم در تكمیل حرف برادرش می‌گوید: «ساخت فیلمی با جاذبه‌های اكشن از علایق همیشگی ما بود و از رمان مك كارتی هم به همین منظور استفاده كردیم. البته این بار هم مثل همیشه، چندان به قواعد ژانر پایبند نبودیم و كار را مطابق میل خودمان پیش بردیم. اول كار فكر نمی‌كردیم كه داستان بتواند تا این حد جذب‌مان كند اما اتان كه به نظرم هیچ‌كس نمی‌تواند ادبیات را مثل او موشكافی كند، در نشست‌های هفتگی‌مان خمیر مایه‌ای از داستان را تعریف كرد و به این ترتیب، راهی برای تبدیل این داستان به فیلم پیدا كردیم.»

در كل «پیرمردها سرزمینی ندارند» 3 شخصیت اصلی دارد؛ كلانتر، یك مرد به لحاظ اخلاقی سالم؛ قاتل كه از پایه و اساس و از هر جهت آدمی بد است و یك سرباز قدیمی جنگ ویتنام كه مردی شریف است اما وقتی یك كیف محتوی 2 میلیون دلار پول حاصل از فروش مواد مخدر پیدا می‌كند با چالشی بزرگ مواجه می‌شود.

نقش شخصیت سوم را جاش برولین بازی می‌كند. تامی لی جونز (بازیگر برنده اسكار «فراری» و «مردان سیاه‌پوش») نقش كلانتر را به عهده دارد و خاویر باردم (بازیگر اسپانیایی دریای درون) با موی بلند در نقش قاتل ظاهر شده است.

برادران كوئن این بار هم از دل یك داستان خشن، یك كمدی ساخته‌اند. در تگزاس و در چشم‌انداز صخره‌های آفتاب سوخته، داستانی در میانه خشونت و طنز را روایت می‌كنند.

اجرای پیرمردها سرزمینی ندارند، روایت 3 مرد است؛ 3 مردی كه هر‌كدام دغدغه‌های جنون‌آمیزی دارند؛ اولی مردی است به نام برولین كه برحسب تصادف با عده‌ای قاچاقچی در صحرای تگزاس برخورد می‌كند. او ناخواسته قاچاقچی‌ها را می‌كشد و صاحب 2 میلیون دلار پول می‌شود اما برولین نمی‌داند كه قاتل بی رحمی به نام ماس (خاویر باردم) در جست و جوی اوست و كمی بعد كلانتر بی‌كله‌ای وارد داستان می‌شود.

او می‌خواهد هر دوی این جنایت‌كاران را دستگیر كند و... اتان كه بسیار شیفته این فیلم است، می‌گوید: «داستان قشنگی است. می‌توان آن را این‌طوری خلاصه كرد كه 3 نفرند كه هرچه جلو می‌روند، دایره را دور خودشان تنگ‌تر می‌كنند».

«ماس» همان شكارچی است كه اتومبیل‌ها، جسدها و انبوهی پول می‌یابد. می‌توان پنداشت كه اینها بازمانده یك معامله قاچاق موادمخدرند كه به این پایان نافرجام رسیده‌اند. ماس كه پول‌ها را برداشته، می‌داند كه این امر پیامدهای تلخ و ناگواری برایش در پی خواهد داشت. خاویر باردم بازیگر اصلی این فیلم، می‌گوید: «من واقعا نمی‌دانم كه برادران كوئن چطور این كار را كردند؟ باور كنید من هیچ تلاشی برای اینكه حتی ذره‌ای طنز در بازی‌ام داشته باشم نكرده‌ام، نمی‌دانم چطور این اتفاق افتاده است... طنز ماجرا، دستپخت این 2 برادر است...».

سینمای عجیب كوئن‌ها

برادران كوئن كارنامه درخشانی برای خودشان دست و پا كرده‌اند؛ هر چند كه هرگز فیلم‌هایشان فروش فوق‌العاده‌ای نداشته است اما آنها همردیف كارگردانانی همچون مارتین اسكورسیزی در سینمای آمریكا محسوب می‌شوند.

آنها متخصص هجو همه ژانرهای سینمایی هستند. آنها در ایران هم كارگردانان مشهوری هستند و خانواده‌های ایرانی، بسیاری از فیلم‌های برادران كوئن را در سیمای جمهوری اسلامی ایران دیده‌اند و حتی فیلم فارگو - محصول خانواده كوئن‌ها - در سینما‌های ایران اكران شد. فیلم‌هایی همچون فارگو، قاتلین پیرزن، وكیل هادساكر،‌ ای برادر كجایی و تقاطع میلر فیلم‌هایی هستند كه بارها از تلویزیون پخش شده‌اند.

برادران كوئن گاهی‌وقت‌ها فیلم‌هایشان را خانوادگی‌تر می‌سازند، فرانسیس مك دورنمونت - بازیگر فیلم فارگو - همسر اتان كوئن است و به خاطر بازی در 2 فیلم كه كارگردانی‌اش را همسرش به عهده داشت، موفق به كسب جایزه اسكار شده است.

برادران كوئن آن‌قدر به كارهای متفاوت و در عین حال هجو علاقه‌مند هستند كه خیلی‌وقت‌ها تدوین و موسیقی فیلم‌هایشان را هم خودشان می‌سازند و بعد در پایان بندی فیلم، از نام‌های مستعار استفاده می‌كنند.

 

دهخدا

علی‌اکبر دهخدا

علی‌اکبر دهخدا زاده 1297 ه‍. ق (حدود 1259شمسی) در تهران، درگذشته 7 اسفند 1334 در تهران، نویسنده و پژوهشگر ایرانی و گردآورنده لغت‌نامه دهخدا بود. او در ابن بابویه مدفون است.

زندگینامه

در حدود سال 1257 ( 1297 قمری) در تهران متولد شد. پدرش «خانباباخان» که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید.

تحصیلات قدیمی را نزد «شیخ غلامحسین بروجردی» آموخت. بعدها به مدرسه علوم سیاسی رفت.

علی‌اکبر دهخدا

پس از پایان تحصیل به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. در سال 1281 با «معاون‌الدوله غفاری» که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود به اروپا رفت و حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین اقامت داشت.

علی‌اکبر دهخدا

بازگشت دهخدا به ایران مقارن با آ‎غاز مشروطیت بود. در حدود سال 1285 (1325 (قمری)) با همکاری جهانگیرخان شیرازی و با سرمایه قاسم خان تبریزی روزنامه صور اسرافیل را منتشر کرد. بخش «چرند و پرند» در این روزنامه را او با امضای «دخو» می‌نوشت که با استقبال زیاد خوانندگان روبرو شد. «دخو» (مخفف ده‌خدا) شخصیت خیالی ساده‌دل حکایت‌ها و مثل‌های مردم قزوین است. دهخدا بعدها نام خانوادگی خود را از همین نام گرفت. پس از به توپ بستن و تعطیل مجلس شورای ملی در دوره? محمد علی شاه، دهخدا، مانند بسیاری از آزادی‌خواهان، ناچار به استانبول و از آنجا به اروپا رفت.

علی‌اکبر دهخدا

در سوئیس سه شماره از «صوراسرافیل» را منتشر کرد. آنگاه دوباره به استانبول رفت و در سال 1327 (قمری) روزنامه‌ای به نام «سروش» را به زبان فارسی انتشار داد. پس از فتح تهران به دست مجاهدین و خلع محمد علی شاه، دهخدا از تهران و کرمان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد.

دهخدا در دوران جنگ جهانی اول در چهارمحال و بختیاری گوشه‌نشین بود. پس از جنگ به تهران بازگشت و در دوره رضا شاه از کارهای سیاسی کناره گرفت و به کارهای علمی و ادبی و فرهنگی مشغول شد. مدتی ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف، ریاست تفتیش وزارت عدلیه، ریاست مدرسه علوم سیاسی و سپس ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تهران به او محول گردید. چند روز قبل از شهریور 1320 و خلع رضاشاه، معزول شد و پس از آن بیشتر به مطالعه و تحقیق و نگارش پرداخت.

علی‌اکبر دهخدا

دهخدا در جریان نهضت ملی شدن نفت پشتیبان جدی دکتر مصدق بود.

دهخدا به غیر از زبان فارسی به زبانهای عربی و فرانسه هم تسلط داشت و گاه برای تفنن شعر نیز می‌سرود.

او در 7 اسفند 1334 در سن 77 سالگی در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابویه مدفون شد.

سبک دهخدا

دهخدا در ادبیات عهد انقلاب مشروطه مقامی ارجمند دارد، او باهوشترین و دقیق ترین طنزنویس این عهد است.
علی‌اکبر دهخدا

او با نثر ویژه ای که در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل به کار برد نمونه ای از نثر طنز و انتقادی فارسی را ابداع کرد. دهخدا هر حادثه ای را دستاویز قرار می داد تا به استبداد بتازد.

نکته مهم در طنزهای دهخدا عشق و علاقه و دلسوزی به حال مردم خرده پا است. دهخدا با نمایاندن جهات تاریک زندگانی، جهت روشن و امیدبخش آن را هرگز فراموش نمی کرد. او به بطالت و تنبلی و بی شعوری می تاخت. مقالات طنزآمیز او با امضای "دخو" انتشار یافت.

علی‌اکبر دهخدا

اشعار دهخدا

اشعار دهخدا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

نخست اشعاری که به سبک متقدمان سروده، بعضی از این سروده ها دارای چنان استحکامی است که تشخیص آنها از گفته های پیشینیان دشوار است.

دوم اشعاری که در آنها تجدد ادبی به کار رفته است. مسمط "یاد آر ز شمع مرده یار آر" از بهترین اشعار جدید فارسی به شمار می آید.

سوم اشعار فکاهی او که به زبان عامیانه سروده شده است.

علی‌اکبر دهخدا

دهخدا جزو معدود شاعران دوره مشروطیت است که جهان بینی و جهان نگری روشنی دارد. هرگز دچار احساسات نمی شود و شعار نمی دهد.

دهخدا اشعارش را در قالبهای معهود مثنوی، غزل، مسمط، قطعه، دوبیتی و رباعی سروده است.

مضامین اشعار او: وطن پرستی، دادخواهی، رسوا کردن ظالمان و حاکمان نالایق و مبارزه با ریاکاری و دورویی است.

یکی از ویژگیهای شعر دهخدا طنز تلخ و گزنده اوست که با تحلیل قوی و سرشارش همراه می شود.

علی‌اکبر دهخدا

نمونه ای از شعر دهخدا

این شعر را دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است:

یاد آر ز شمع مرده یار آر

ای مرغ سحر، چو این شب تار

بگذاشت ز سر سیاهکاری

وز نفحه روح بخش اسحار

رفت از سر خفتگان خماری

بگشود گره ز زلف زر تار

محبوبه نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار

و اهریمن زشتخو حصاری

یاد آر ز شمع مرده یار آر

ای مونس یوسف، اندر این بند

تعبیر عیان چو شد تو را خواب

دل پر ز شعف، لب از شکر خند

محسود عدو به کام اصحاب

رفتی بر یار و خویش و پیوند

آزاد تر از نسیم و مهتاب

زان کو همه شام با تو یک چند

در آرزوی وصال احباب

اختر به سحر شمرده یاد آر

چون باغ شود دوباره خرم

ای بلبل مستمند مسکین

وز سنبل و سوری و سپرغم

آفاق نگارخانه ی چین

گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم

تو داده ز کف قرار و تمکین

زان نوگل پیش رس که در غم

ناداده به نار شوق تسکین

از سردی دی، فسرده یاد آر

فعالیتها:

همزمان با آغاز مشروطیت، وی با همکاری مرحوم جهانگیرخان و مرحوم قاسم خان، روزنامه معروف صور اسرافیل را منتشر کرد که از جراید بنام و مهم صدر مشروطیت بود. جذاب ترین قسمت این روزنامه یک ستون طنز بود که تحت عنوان «چرند و پرند» به قلم دهخدا و با امضای «دخو» نوشته می شد. سبک نگارش این ستون در ادب فارسی بی سابقه بود و مکتب جدیدی را در عالم روزنامه نگاری و نثر معاصر فارسی پدید آورد.
علی‌اکبر دهخدا

دهخدا با شجاعت و جسارت تمام همه مفاسد اجتماعی و سیاسی آن روزگار را با روش طنز در آن مقالات منتشر می کرد. وی یکی از بنیانگذاران طنز در ایران است. مقالات او آتش در جان مستبدان و درباریان می انداخت. نمونه ای از طنز این بزرگمرد سیاست و فرهنگ ایران را می خوانیم:

گفت: نخور! عسل و خربزه با هم نمی سازند، و خورد. یک ساعت دیگر، طرف را دید مثل مار به خودش می پیچید. گفت: نخور! این دو با هم نمی سازند. گفت: حالا که این دو با هم ساخته اند که من را از میان بردارند.

علی‌اکبر دهخدا

مقالات طنز آمیز دهخدا به خاطر آنکه به زبان مردم کوچه و بازار نوشته شده و به خدمت همان مردم در آمده بود و دردها و نیازهای آنان را باز می گفت در قلب مردم نفوذ بسیار کرده بود و خوانندگان بسیار داشت. صور اسرافیل مهمترین روزنامه دوره اول مشروطیت در ایران بود.

پس از درگذشت «مظفرالدین شاه» و به روی کار آمدن«محمد علی میرزا» و مخالفت وی با مشروطیت و آزادیخواهان به دستور وی مجلس به توپ بسته شد و جمعی از آزادیخواهان تبعید و دستگیر شدند و دهخدا که جز گروه آزادیخواهان بود به پاریس تبعید شد. وی در آنجا و سپس در سوئیس به انتشار مجدد روزنامه صوراسرافیل دست زد. هر نسخه آن به گوشه ای از دنیا میرفت و مرکز نشر صوراسرافیل، به مرکز مراجعات ایرانیان مشروطه طلب تبدیل شده بود.

علی‌اکبر دهخدا

پس از تبعید محمد علی میرزا، دهخدا به استدعای مشروطه طلبان به ایران آمد و به عنوان نماینده به مجلس شورای ملی راه یافت.

در دوران جنگ جهانی اول، دهخدا در یکی از روستاهای چهارمحال بختیاری ایران سکونت داشت و پس از پایان جنگ به تهران بازگشت و از امور سیاسی کناره گرفت و به کارهای علمی و فرهنگی مشغول شد و تا پایان عمر پر ثمر خویش، به مطالعه و پژوهشهای خود ادامه داد.

علی‌اکبر دهخدا

آثار

استاد علی اکبر دهخدا از خبره ترین و فعال ترین استادان ادبیات فارسی در روزگار معاصر است که بزرگترین خدمت به زبان فارسی در این دوران را انجام داده است. لغت نامه بزرگ دهخدا که در بیش از پنجاه جلد به چاپ رسیده است و شامل همه لغات زبان فارسی با معنای دقیق و اشعار و اطلاعاتی درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضرب المثل ها و احادیث و حکمت ها در زبان فارسی است خود به تنهایی نشان دهنده دانش و شخصیت علمی مرحوم استاد دهخدا می باشند.

علی‌اکبر دهخدا

«لغت نامه» دهخدا یکی از آثار ارزنده اوست که حاصل بیش از چهل سال زحمات شبانه روزی او می باشد. این کتاب در بیست و شش هزار و چهار صد و هفتاد و پنج صفحه سه ستونی به قطع رحلی با تعداد شش هزار دوره، امروز در دسترس فارسی زبانان است.

علی‌اکبر دهخدا

حدود نیمی از کتاب لغت است با معنی و شاهد و نیم دیگر آن اعلام تاریخی و جغرافیایی است. این اثر بزرگ حاوی کلیه لغات فرهنگهای خطی و چاپی فارسی و عربی است و در نقل آنها بسیاری از غلط های گذشتگان تصحیح شده است و بسیاری از لغات ترکی، مغولی، هندی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، روسی، ....... متداول در زبان فارسی نیز در این فرهنگ آمده است. برای صحیح خوانده شدن لغات در جلوی هر کلمه حروف حرکت دار به کار رفته است. علاوه بر این مزایا، یک دوره مفصل دستور زبان فارسی نیز در لغتنامه آمده است.

علی‌اکبر دهخدا

چاپ لغت نامه نخست در سال 1319 در چاپخانه بانك ملی آغاز و یك جلد آن در 486 صفحه به چاپ رسید و مدتی متوقف شد، سپس مجلس شورای ملی عهده دار چاپ لغت نامه بود و چون لغت نامه به دانشگاه تهران منتقل شد، چاپخانه دانشگاه به تنهایی عهده دار چاپ شد كه هم اكنون هم ادامه دارد.

علی‌اکبر دهخدا

محل فعلی لغت نامه در شمیران جنب باغ فردوس مستقر است و این مؤسسه توانسته لغت نامه دهخدا را در 222 جزوه شامل حدود بیست و هفت هزار صفحه چاپ و در اختیار علاقه مندان و محققان ایران و پژوهشگران جهان قرار دهد.

لغت نامه دهخدا

 

علی‌اکبر دهخدا

امثال و حکم

مقالات روزنامه صور اسرافیل که مجموعه «چرند و پرند» آن بارها به چاپ رسیده است.

ترجمه عظمت و انحطاط رومیان

ترجمه روح القوانین

فرهنگ فرانسه به زبان فارسی

ابوریحان بیرونی

تعلیقات بر دیوان ناصر خسرو

دیوان سید حسن غزنوی

تصحیح دیوان حافظ

تصحیح دیوان منوچهری

تصحیح دیوان فرخی

تصحیح دیوان مسعود سعد

تصحیح دیوان سوزنی

تصحیح لغت فرس اسدی

تصحیح صحاح الفرس

تصحیح دیوان ابن یمین

تصحیح یوسف و زلیخا

پندها و کلمات قصار

دیوان شعر

"كورت ونه‌گات"

 "كورت ونه‌گات"

كورت ونه‌گات

"كورت ونه‌گات جونیور" - از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان آمریكا در قرن بیستم - 85 سال پیش در یازدهم نوامبر 1922 در "ایندیاناپلیس" آمریكا متولد شد.

"ونه‌گات" از جمله رمان‌نویسان آمریكایی بود كه شهرت خود را به ‌خاطر زمینه‌های كاری‌اش در كمدی سیاه، علمی - تخیلی و طنز به‌دست آورد. او در سال 1942 از دانشگاه "كورنل" در رشته‌ی بیوشیمی فارغ‌التحصیل شد. در همین سال، به عضویت ارتش آمریكا درآمد. در روز 14 می 1944 و در روز مادر، مادرش را به‌دلیل اقدام به خودكشی از دست داد.

تجربه‌ی "ونه‌گات" به‌عنوان یك اسیر و زندانی جنگی، تأثیر بسزایی در آثارش، به ویژه «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» (1969) گذاشت. او در لباس سرجوخه‌ی پیاده‌نظام آمریكا در 14 دسامبر 1944 پس از آن‌كه از نیروهای خودی جا ماند، به اسارت نیروهای نازی آلمان درآمد. در "درسدن" بمباران‌های این شهر را در 13 و 14 فوریه 1945 شاهد بود و یكی از هفت زندانی جنگی آمریكایی بود كه از آن‌جا جان سالم به‌در برد.

"ونه‌گات" از سوی ارتش نازی، مأمور جمع‌آوری اجساد شده بود و تماشای بقایای خاكسترشده‌ی سربازان، هسته‌ی اصلی معروف‌ترین رمان او، «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» را شكل داد. در می 1945 آزاد شد و به آمریكا بازگشت. بعد از آزادی، ازدواج كرد، كه در سال 1970 ادواج او به جدایی انجامید.

اولین داستان كوتاه ونه‌گات در سال 1950 به‌نام «گزارش صدای طویله» در نشریه‌ی "كولیرز" منتشر شد و اولین رمانش نیز «پیانونواز» بود كه در سال 1952 به‌چاپ رسید. تا زمان انتشار رمان دومش به‌نام «آژیرهای هیولا» در سال 1959، همچنان به نوشتن داستان‌های كوتاه ادامه داد.

رمان «صبحانه‌ی قهرمانان» (1973) یكی از پرفروش‌ترین آثار او بود، كه به همراه «گهواره‌ی گربه» (1963) بیش از پیش نام او را بر سر زبان‌ها انداخت.

به نوشته‌ی ویكیپدیا، در سال 1997 با انتشار رمان «زمان‌لرزه» از نوشتن داستان كناره‌گیری كرد؛ اما همچنان به‌عنوان ستون‌نویس در روزنامه‌ها فعالیت داشت و تا هنگام مرگ، به موضوعات مختلفی از جمله ابراز تنفر نسبت به دولت جورج بوش پرداخت.

در سال 2005، "ونه‌گات" بسیاری از مقالاتش را در كتابی به‌نام «مرد بی‌وطن» منتشر كرد، كه به فروش بسیار بالایی دست یافت. او در این كتاب جورج بوش را به‌دلیل تصمیمات غلط در عرصه‌ی سیاست خارجی و همچنین راه‌اندازی جنگ عراق مورد سخت‌ترین انتقادات قرار داد و اطرافیان او را افرادی توصیف كرد كه از تاریخ و جغرافی هیچ آگاهی‌ای ندارند.

از دیگر رمان‌های این نویسنده به «شب مادر» (1961)، «خدا شما را بیامرزد آقای رزواتر» (1965)، «اسلپ استیك» (1976)، «محبوس» (1979)، «مجمع‌الجزایر گالاپاگوس» (1985) و «ریش آبی» (1987) می‌توان اشاره كرد. او همچنین چهار مجموعه‌ی داستان كوتاه از خود به‌جای گذارد.

"لویی فردینان سلین"، "مارك تواین" و "جورج اورول" از الگوهای ونه‌گات در نویسندگی بودند و بر كسانی چون "پل استر و جورج ساندرز" تأثیر گذاشت.

"ونه‌گات" روز یازدهم آوریل سال جاری میلادی در سن 84سالگی در منهتن نیویورك درگذشت و چند هفته قبل از آن، در اثر سقوط از ارتفاع، دچار ضربه‌ی مغزی شده بود.

منبع : ایسنا

چایکوفسکی

 

موسیقی‌دانی متاثر از فلسفه برای بازتاب زمانه‌اش

چایكوفسكی

دوستداران موسیقی دنیا چایكوفسكی را به‌خاطر قطعه‌های معروفی همچون زیبای خفته، فندق‌شكن و دریاچه‌ی ‌قو می‌شناسند. همان كسی كه موتزارت را بیش از حد ستایش می‌كرد و سمفونی‌های بتهوون را الگوی بسیاری از آثارش كرده بود؛ اكنون 114 سال از درگذشتش می‌گذرد.

پیوتر ایلیچ ‌چایكوفسكی، آهنگ‌ساز شهیر روس، در سال 1840 به‌دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات به كنسرواتوار پترزبورگ وارد شد و پس از چندی به استادی آنجا رسید.

قطعات ساخته‌ی او عموماً متن‌های كوتاهی دارند، اما پرهیجان بوده و از جذابیت خاصی برخوردارند.

آهنگ‌های او به سبك غربی ساخته شده و موسیقی‌شان جذاب و حساس است.

چایكوفسكی فرزند یك بازرس معدن بوده كه در دوران تحصیلات دبیرستانی زبان فرانسه را آموخته و با موسیقی آشنا شده است.

درباره‌اش نوشته‌اند كه در 19 سالگی از مدرسه حقوق فازغ التحصیل ‌شد و به خدمت دولت درآمد. اما دوسال بعد در یك انسیتوی موسیقی تازه‌تأسیس به‌عنوان دانشجو پذیرفته شد. این انستیتو همان بود كه بعدها به‌ صورت كنسرواتوار مشهور سنت پترزبورگ درآمد.

چهار سال بعد از آن انسیتو فازغ التحصیل شد و به‌خاطر تصنیف یك كانتات براساس قصیده در ثنای شادمانی، اثر شیللر، مدال نقره دریافت كرد.

قصیده‌ی شیللر همانی است كه بتهوون در موومان چهارم سمفونی نهم خود از آن استفاده كرده بود.

یك‌سال بعد در كنسرواتوار مسكو كه به مدیریت نیكلا روبینشتاین اداره می‌شد، سمت استادی رشته هارمونی به چایكوفسكی محول شد.

نیكلای روبینشتاین برادر آنتون روبینشتاین، استاد چایكوفسكی در سنت پترزبورگ بود.

گفته می‌شود كه چایكوفسكی اواسط 20 سالگی به‌ طور جدی به آهنگ‌سازی پرداخت.

یك سمفونی رویای زمستانی چند اورتور و قطعاتی برای مجموعه سازهای اركستر موسیقی مجلسی نخستین‌كارهایش بودند. اما فقط سال 1869 یعنی در 29 سالگی بود كه نخستین نشانه‌های سبك خاص وی در تصنیف یك پوئم سمفونیك با عنوان تقدیر مشخص شد.

آثار چایكوفسكی بیش از هر اثر دیگر آهنگ‌سازان روس، در سراسر جهان اجرا می‌شود.

او را از جمله آهنگسازان روسی می‌شناسند كه موسیقی‌اش بازتاب وضعیت اجتماعی روسیه است.

گفته می‌شود كه او به آثار خود نگرشی عمیق و منتقدانه داشته و بسیاری از آثار اولیه‌ی خود را خود ازبین برده است؛ به خلق آثار ایرانی توجه بیشتری داشته و بر این باور بوده است كه با ابزار اپرا، انسان‌های بیشتری را می‌توان مورد خطاب قرار داد.

چایكوفسكی در آثارش از عناصر ملی؛ قهرمانی و مردمی روسیه بهره برده، در ادبیات و فلسفه مطالعات بسیار داشته، با چند زبان اروپایی آشنا بوده و تأثیر موسیقی غرب بر آثارش را پذیرا بوده است.

چایكوفسكی اوخر ماه اكتبر 1893 به‌ دلیل عوارض ناشی از بیماری وبا درگذشت.

منبع : ایسنا

گوته" 258ساله می‌شود

گوته" 258ساله می‌شود

"یوهان ولفگانگ فون گوته" كه به "حافظ" دلبستگی زیادی داشت، 258 سال پیش در 28 اوت 1749 در فرانكفورت چشم به جهان گشود.

گوته یكی از شخصیت‌های مطرح ادبیات آلمان و جنبش "ویمار كلاسیسیسم" در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بود. آثار او در حوزه‌های متعددی چون: ادبیات، شعر، نمایش‌نامه، علوم، نقاشی، نظریه‌پردازی و انسان‌شناسی برجسته هستند. شاهكار او كه به‌عنوان یكی از بهترین‌های ادبیات جهان محسوب می‌شود، شعر دراماتیك «فاوست» است. از دیگر آثار برجسته‌ی او از رمان نامه‌وار «غصه‌های ورتر جوان» یا رمان نیمه شرح‌ حال «خویشاوند اختیاری» می‌توان نام برد.

تأثیر گوته در سرتاسر اروپا گسترش یافته بود و آثارش در قرن بعد از او، منبع اولیه‌ی اطلاعات در زمینه‌های موسیقی، شعر، نمایش‌نامه و فلسفه بوده‌اند. از او به عنوان مبتكر مفهوم ادبیات جهانی نام می‌برند، كه در ادبیات‌های انگلیس، فرانسه، ایتالیا، یونان كلاسیك و ایران علاقه‌مندان زیادی داشت.

تأثیری كه گوته در فلسفه‌ی آلمان داشت، قابل سنجش نیست؛ بخصوص تأثیری كه بر نسل كسانی چون: "هگل" و "شلینگ" داشت. او در زمینه‌ی علمی نیز بسیار فعالیت داشت و "داروین" را از خود متأثر كرده بود.

گوته از همان كودكی تحت آموزش پدر و معلمان خصوصی‌اش، به فراگیری درس در همه‌ی زمینه‌ها، بویژه زبان‌های لاتین، یونانی، فرانسوی و انگلیسی پرداخت. گرچه علاقه‌ی فراوانش او را به سمت نقاشی برد؛ اما خیلی زود به ادبیات گرایش پیدا كرد و به آثار "هومر" و "فردریش گوتلیب كلوپشتوك" علاقه‌مند شد.

گوته بین سال‌های 1765 تا 1768 به تحصیل در رشته‌ی حقوق در لایپزیك پرداخت؛ اما بیش‌تر در كلاس‌های شعر "كریستیان فورشتگوت گلرت" شركت می‌كرد. در سال 1770، اولین مجموعه‌ی‌ شعرش را با نام «Annette» به صورت بی‌نام منتشر كرد.

مهم‌ترین اثر گوته قبل از آن‌كه در سال 1806 به "ویمر" برود، تراژدی «گوتس فون برلیشینگن» در سال 1773 بود، كه اولین كاری بود كه برای او شهرت به ارمغان آورد.

آثار شعری گوته نیز به‌عنوان یك الگو برای جنبش شعر آلمان به‌نام «برون‌گرا» استفاده می‌شدند و سروده‌های وی، الهام‌بخش موسیقی‌دانان بزرگی چون "موزارت" و "بتهوون" شدند.

گوته سرانجام روز 22 مارس 1832 در سن 82سالگی در ویمر درگذشت. او الهام‌بخش افرادی چون: گونتر گراس، شوپنهاور، هگل، نیچه، كاسیرر، ویتگنشتاین و چارلز داروین بود.

منبع : ایسنا

مطالب مرتبط :

سالروز تولد یوهان فن گوته

ایران و حافظ در دیوان گوته

گوته

 

هفت سال از خاموشی «فریدون مشیری» گذشت

هفت سال از خاموشی «فریدون مشیری» گذشت

فریدون مشیری

فریدون مشیری دوم آبان سال 1379 در سن 74 سالگی بر اثر بیماری در تهران چشم از جهان فرو بست و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاك سپرده شد.

به گزارش خبرنگار ادبی فارس به نقل از منابع اینترنتی فریدون مشیری در سی‌ شهریورماه 1304 در تهران به دنیا آمد. در دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال های اول دانشگاه ، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با قالب‌های شعرنو، او را از ادامه شیوه كهن بازداشت، اما راهی میانه را برگزید.

او شاعری است صمیمی و صادق كه شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.كلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب كه در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می كند.اندیشه‌هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف‌ترین و زیبا‌ترین واژه‌ها و تعبیرها سود می‌جوید.

بر همین اساس مشیری، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد، نه مجذوب نوپردازان افراطی. راهی را كه او برگزید، همان حالت نمایانِ بنیان گذاران شعر نوین ایران بود. به این معنا كه، او شكستن قالبهای عروضی، و كوتاه و بلند شدن مصرع‌ها و استفاده بجا و منطقی قافیه را پذیرفته و از لحاظ محتوی و مفهوم هم با نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیاء، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازك اندیشی های خاص خود، به شعرش چهره‌ای كاملاً مشخص داده بود.

فریدون مشیری در دوران شاعری خود، در هیچ عصری متوقف نشده، شعرش بازتابی است از همه مظاهر زندگی و حوادثی كه پیرامون او در جهان گذشته و همواره، ستایشگر خوبی و پاكی و زیبایی و بیانگر همه ی احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همه خدمتگزار انسانیت است.

فریدون مشیری، سال‌ها در برخی از مجلات معروف سال های گذشته همچون: ماهنامه سخن، مجله گشوده، سپید و سیاه قلم زده و همكاریی نزدیك با نشریات داشته است.

او در سال 1333، از دواج كرد و دو فرزند بنام‌های بهار و بابك داشت كه هر دو دانشگاه را به پایان رسانده و در كنار آثار او، ثمره زندگی او بودند.

كتاب‌های اشعار او بترتیب عبارتند از:

تشنه توفان، گناه دریا، نایافته، ابر و كوچه، بهار را باور كن، از خاموشی، مروارید مهر، آه باران، از دیار آشتی، با پنج سخن سرا، لحظه ها و احساس، آواز آن پرنده غمگین.

گزینه های اشعار او عبارتند از:

پرواز با خورشید، برگزیده‌ها، گزینه اشعار سه دفتر، دلاویزترین، یك آسمان پرنده، و همچنین برگزیده‌ای از كتاب اسرار التوحید به نام یكسان نگریستن.

وی در دوم آبان ماه 1379 در سن 74 سالگی و بر اثر بیماری، چشم از جهان فرو بست.

و اینك قطعه شعری از مرحوم فریدون مشیری:

زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند

عشق من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند ابر بی باران اندوهم

خار خشك سینه كوهم.

سالها رفته است كز هر آرزو خالی است آغوشم.

نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه!

حالیا خاموش خاموشم،

یاد از خاطر فراموشم.

روز چون گل می شكوفد بر فراز كوه

عصر پرپر می شود این نوشكفته – در سكوت دشت-

روزها این گونه پرپر گشت

لحظه‌های بی شكیب عمر

رهروان را چشم حسرت باز...

اینك اینجا شعر و ساز و باده آماده است

من كه جام هستی‌ام از اشك لبریز است

می‌پرسم:

«در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر برد؟

با فریب شعر باید زندگی را زنگ دیگر داد؟

در نوای ساز باید ناله های روح را گم كرد؟»

ناله من می‌تراود از در و دیوار

آسمان اما سراپا گوش و خاموش است

همزبانی نیست تا گویم به زاری، ای دریغ

جام من خالی شده است از شعر ناب،

سازمن فریادهای بی جواب

نرم نرم از راه دور،

روز چون گل می شكوفد بر فراز كوه

روشنایی می رود در آسمان بالا

ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است

اما من

همچنان در ظلمت شبهای بی مهتاب

همچنان پژمرده در پهنای این مرداب،

همچنان لبریز از اندوه می پرسم:

-«جام اگر بشكست؟

ساز اگر بشكست؟

شعر اگر دیگر به دل ننشست؟» ...

منبع : خبرگزاری فارس

نیچه 163ساله می‌شود

نیچه 163ساله می‌شود

فردریش ویلهم نیچه

فردریش ویلهم نیچه - فیلسوف معاصر آلمانی - دوشنبه ‌٢٣ مهرماه مصادف با ‌١٥ اكتبر ‌١٦٣ساله می‌شود.

به گزارش بخش حكمت و فلسفه‌ی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در "تاریخ فلسفه" (فردریك كاپلستون/جلد هفتم (فیشته تا نیچه)/ترجمه‌ی داریوش آشوری) آمده است: فریدریش ویلهلم نیچه ‌١٥ اكتبر ‌١٨٤٤ در پروس ‌زاده شد. پدرش كه كشیش لوتری بود، ‌در ‌١٨٤٩ مرد و این پسر در نومبرگ در محیط زنانه و دیندارانانه‌ای در میان مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه بزرگ شد.

از ‌١٨٥٤ تا ‌١٨٥٨ در دبیرستان محلی درس خواند و از ‌٦٤-1858 شاگرد مدرسه‌ی شبانه‌روزی نامدار "پفورتا" بود. از همان دوران دانش‌آموزی، ستاینده‌ی روح فرهنگ یونانی شد و در میان نویسندگان دوران باستان،‌ دوستدار افلاطون و آیسخولوس بود. نیچه در شعر و موسیقی نیز طبعی آزمود.

در اكتبر ‌١٨٦٤ همراه همشاگردی‌اش، "پاول دویسن" كه بعدها شرق‌شناس و فیلسوف شد، به دانشگاه "بن" رفت. اما پاییز سال بعد به لایپزیگ رفت، تا مطالعه‌ی زبان‌شناسی تاریخی (فیولوژی) را نزد "ریتشل" دنبال كند. در آن‌جا با همشاگردی‌اش "اروین روده"، دوستی نزدیكی به هم زد. روده سپس استاد دانشگاه شد و كتاب "نفس" را نوشت. نیچه این زمان از مسیحیت گسسته بود و هنگامی‌كه در لایپزیگ با كتاب اصلی "شوپنهاور" آشنا شد،‌ یكی از جنبه‌های دلكش كتاب برای او، ‌به گفته‌ی خودش، بی‌خدایی نویسنده‌اش بود.

نیچه‌ چند مقاله‌ در مجله‌ی "راینیشه موزئوم" منتشر كرد و هنگامی‌كه دانشگاه بازل از ریتشل پرسید كه آیا نویسنده‌ی آن مقاله‌ها را برای گرفتن كرسی فلسفه ‌در بازل شایسته می‌داند یا نه، ریتشل دردم شایستگی شاگرد دلبندش را گواهی داد. نتیجه آن شد كه نیچه را حتا پیش از آن‌كه درجه‌ی دكتری بگیرد، به استادی دانشگاه گماشتند.

نیچه در می ‌١٨٦٩ درس‌گفتار آغازین خود را درباره‌ی هومر و زبان‌شناسی تاریخی دوران كلاسیك‌ ارایه داد. با آغاز جنگ فرانسه و پروس، نیچه به هنگ انتقال زخمیان در ارتش آلمام پیوست؛ اما بیماری نگذاشت كه این كار را دنبال كند و پس از بهبود نسبی، كار استادی در بازل را از سر گرفت.

در بازل، آن‌چه سخت مایه‌ی خشنودی خاطر نیچه بود، دیدارهایی بود كه با ریشار واگنر در ویلای وی در كنار دریاچه‌ی لوسرن داشت. نیچه از همان زمان كه در لایپزیگ دانشجو بود، شیفته‌ی موسیقی واگنر شده بود. نیچه در كتاب "زایش تراژدی از درون روح موسیقی" كه در ‌١٨٧٢ منتشر شد، نخست فرهنگ یونانی پیش و پس از سقراط را رویاروی هم قرار داد و نخستین را ستود و دومین را نكوهید و سپس به این بحث پرداخت كه فرهنگ آلمانی روزگار وی با فرهنگ یونانی پس از سقراط ،‌ سخت همانند است و تنها راه نجات آن، آكندنش از روح موسیقی واگنر است.

استقبال پرشور واگنر از این كتاب البته طبیعی بود؛ اما پژوهندگان زبان‌شناسی تاریخی،‌ درباره‌ی خاستگاه‌های تراژدی یونانی با نیچه هم‌رأی نبودند، بویژه "ویلامووتیس مولنرورف" كه آن زمان جوان بود، بر این كتاب حمله‌ای كوبنده برد، تا آن‌جا كه دفاع وفادارانه‌ی "روده" از دوستش، نتوانست اعتبار از دست‌رفته‌ی نیچه را در میان دانشوران یونان‌شناسی بازآورد.

اما این مطلب امروزه برای ما اهمیتی ندارد؛ زیرا آن‌چه مورد نظر ماست،‌ نیچه‌ی فیلسوف‌، اخلاق‌شناس و روان‌شناس است و نه استاد زبان‌شناسی تاریخی در بازل.

در دوره‌ی ‌٧٦-1873، نیچه چهار مقاله منتشر كرد، كه عنوان كلی آن‌ها، "در نگرش‌های نابهنگام" بود. در نخستین آن‌ها سخت به داوید اشتراوس نگون‌بخت تاخته بود و وی را نماینده‌ی بی‌سر و پایی فرهنگی آلمان دانسته بود و در دومین،‌ بر بت‌سازی از آموزش تاریخی و نشاندن آن به‌جای فرهنگ زنده حمله كرده بود. در مقاله‌ی سوم،‌ شوپنهاور را آموزگار خوانده و وی را در برابر استادان دانشگاهی فلسفه، سخت بزرگ داشته بود و در چهارمین،‌ واگنر را سرآغاز نوزایش نبوغ یونانی دانسته بود.

در ‌١٨٧٦ كه چهارمین مقاله با عنوان ریشارد واگنر در بایروت به چاپ رسید،‌ جدایی نیچه و واگنر آغاز شده بود. جدایی از این موسیقی‌سرا،‌ نشانه‌ی پایان نخستین مرحله یا دوره از رشد نیچه بود. اگر وی در نخستین،‌ سقراط عقل‌باور را می‌كوبد، در دومین دوره در بزرگداشت او می‌كوشد. در نخستین دوره، دلیل وجودی فرهنگ و در حقیقت زندگی بشری به‌طور كلی را،‌ فراآوردن نبوغ می‌داند؛ یعنی آوردن هنرمند و شاعر و موسیقیدان آفریننده. اما در دومین دوره،‌ نیچه علم را از شعر برتر می‌داند و تمام باورهای پذیرفته‌شده را در برابر پرسش قرار می‌دهد و به‌خوبی نقش یك فیلسوف عقل‌باور روشنگری فرانسه را بازی می‌كند. نماینده‌ی این دوره،‌ كتاب "بشری، بس - بسیار بشری" است كه در اصل در ‌٧٩-1878 در سه بخش به چاپ رسید. دید این كتاب به یك معنا پوزیتویستی است. نیچه از راهی غیرمستقیم به علم مابعدالطبیعه حمله می‌برد و می‌كوشد تا نشان دهد كه آن جنبه‌هایی از تجربه و دانش بشری را كه نیازمند توضیح مابعدالطبیعی می‌دانند یا یك روساخت متافیزیكی می‌طلبد، می‌توان از دید ماده‌باورانه توضیح داد. برای مثال، خاستگاه جداگانگی اخلاقی نیك و بد آن است كه برخی كردارها به تجربه برای جامعه سودمندند و برخی زیانمند. اگرچه با گذشت زمان، اصل فایده‌اندیشانه‌ی این جداگانگی از نظر ناپدید شود و نیز خاستگاه وجدان، ایمان به قدرت مرجع است: وجدان نه ندای خدا كه ندای پدر و مادر و آموزگاران است.

آینده‌ای از رنجوری و سرخوردگی از كارهای حرفه‌یی‌اش كه سرانجام به بیزاری كشید،‌ سبب شد كه نیچه در بهار ‌١٨٧٩ از كرسی استادی در بازل كناره گیرد و ‌١٠ سال بعد را در آوارگی گذراند و در جست‌وجوی تندرستی در سوییس و ایتالیا از این‌جا به آن‌جا می‌رفت و گاهی سری نیز به آلمان می‌زد.

نیچه در ‌١٨٨١، "سپیده‌دم" را منتشر كرد و در آن، ‌همچنان كه اعلام كرده بود، نبرد با اخلاق انكار نفس را آغاز كرد. از پی این كتاب در ‌١٨٨٢ "دانش شاد" آمد كه در آن به این اندیشه برمی‌خوریم كه مسیحیت دشمن زندگی است. نیچه در این كتاب،‌ "خدا مرده است"، به زبان خود گزارش می‌كند. هیچ‌یك از این دو كتاب، توجهی برنیانگیخت. نیچه،‌ نسخه‌ای از "سپیده‌دم" را برای "روده" فرستاد. اما دوست پیشینش نامی از او نبرد. بی‌توجهی آلمانی‌ها به نوشته‌هایش سبب سردی نیچه به هم‌میهنانش شد.

در ‌١٨٨١، ایده‌ی بازگشت جاودانه به سرغ نیچه آمد و از این زمان در سیلس – ماریا در ناحیه‌ی انگادین از كشور سوییس بود. زمان بیكرانه را دور‌های است كه در آن دورها هر آن‌چه بوه است، همان‌گونه بازمی‌آید. این ایده‌ی دلگیر چندان نو نبود؛ اما بر نیچه مانند نیروی الهای فرود آمد و طرح ارایه‌ی اندیشه‌هایی كه در ذهنش می‌جوشید، از زبان حكیم ایرانی "زرتشت" در سرش افتاد، كه حاصل آن اثر نامدار وی "چنین گفت زرتشت" بود. دو بخش نخستین آن در ‌١٨٨٣ به چاپ رسید، سومین بخش آن كه در اصل بازگشت جاودانه را اعلام می‌كرد، در آغاز ‌١٨٨٤ نشر یافت و چهارمین در اوایل ‌١٨٨٥.

زرتشت با ایده‌های "ابرانسان" و باژگون كردن همه‌ی ارزش‌ها،‌ نماینده‌ی سومین مرحله از اندیشه‌های نیچه است. اما سبك پیامبرانه و شاعرانه‌اش به آن نمای اثری از یك اهل مكاشفه را می‌بخشد. بازنمود آرام‌تری از ایده‌های نیچه را می‌توان در "فراسوی نیك و بد" (‌١٨٨٦) و "تبارشناسی اخلاق" (١٨٨٧) یافت كه همراه با زرتشت، چه بسا سترگ‌ترین نوشته‌های نیچه باشند.

"فراسوی نیك و بد"، نامه‌ای ستایشگرانه از فیلسوف فرانسوی هیپولیت تن به دنبال داشت و پس از انتشار " تبارشناسی اخلاق"، نیچه نامه‌ای از دست سخن‌سنج دانمارگی،‌ گئورك براندس دریافت كرد. براندس سپس در كپنهاگ، درس‌گفتارهایی درباره‌ی اندیشه‌های نیچه داد. "فراسوی نیك و بد" عنوان فرعی "پیش‌درآمد فلسفه‌ی آینده" را نیز بر خود داشت.

نیچه طرحی نیز برای بازنمود‌ سیستمی از فلسفه‌ی خویش داشت و یادداشت‌های فراوانی برای آن كرد و چند بار عنوانی را كه برای آن برگزیده بود، ‌تغییر داد. نخست عنوان "خواست قدرت، ‌برداشتی تازه از طبیعت" یا "خواست قدرت،‌ كوششی برای برداشتی تازه از جهان" بر آن نهاد. به عبارت دیگر، همان‌گونه كه شوپنهاور فلسفه‌ای بر بنیاد مفهوم خواست زندگی بنا كرده بود،‌ نیچه نیز می‌خواست فلسفه‌ای بر بنیاد ایده‌ی "خواست قدرت" بنا كند. سپس تكیه را تغییر داد و عنوان "خواست قدرت كوششی برای باژگون كردن همه‌ی ارزش‌ها" بر آن نهاد. اما درواقع این اثر عمده‌ی طرح‌ریزی‌شده، هرگز به پایان نرسید. اگرچه كتاب "دجّال" (یا ضدمسیح) قرار بود كه نخستین بخش از آن باشد،‌ یادداشت‌های نیچه برای طرحی كه ریخته بود، پس از مرگش انتشار یافت.

نیچه طرحش را كنار نهاد تا حمله‌ای كوبنده به واگنر كند و "ماجرای واگنر" (‌١٨٨٨) را نوشت و آن را با "نیچه رویاروی واگنر" دنبال كرد. این رساله همراه با دیگر رساله‌های سال ‌١٨٨٨ مانند "غروب بتان"، "دجّال" و "آنك مرد" (كه نوعی زندگی‌نامه‌ی خویش است) پس از درهم‌شكستگی وی چاپ شد. نوشته‌های این سال آشكارا نشانه‌های تنش شدید و آشفتگی ذهن را در خود دارد و بویژه "آنك مرد"، با اوجی كه روحیه‌ی خودستایی در آن گرفته است،‌ پریشانی روانی را به خوبی نشان می‌دهد. در پایان سال نشانه‌های مشخص دیوانگی در وی آشكار شد و در ژانویه‌ی ‌١٨٨٩ نیچه را از تورینو كه آن‌گاه در آن می‌زیست،‌ به درمانگاه روانی در بازل بردند. دیگر هرگز بهبود نیافت؛ اما پس از چندی درمان در بازل و سپس در ینا توانست به خانه‌ی مادرش در نومبرگ برود. این زمان مردی نامدار شده بود؛ اما در آن‌چنان وضعی نبود كه بتواند آن را درك كند. نیچه در ‌٢٥ اوت ‌١٩٠٠ مرد.

photo

 

دیدرو

دیدرو یکی از فیلسوفان روشنگری در قرن 18 فرانسه است. او در داستانهایش با استفاده از

طنزهای بدون یایان سبک نگارشی خاصی را ابداع کرد. نوشته های او به  صورت گفتگوهای  یارادوکسال است که در یایان داستان به صورت ناتمام باقی مانده و خواننده را به ادامه تصور داستان می برد. این شیوه نگارشی خاص قبل از او در فرانسه رایج نبود و نویسندگان  داستانهایشان را به یایان می رساندند.

دیدرو در نقد افلاطون شاهکارش را که Apologie de l’abbe Galiani  نام دارد نوشته است. او در این داستان از دو شخصیت متضاد در محاوره ای بدون یایان به تصویر جمهور افلاطون استفاده کرده و Galiani را در مقایسه با Moreilet شخصیت دیگر داستان و به تعبیر دوم سقراط را به دلیل یرسشگری اش در مقایسه با افلاطون فیلسوف دانسته است.

یکی دیگر از آثار دیدرو کتاب Le Neveu de Rameau  می باشد. دیدرو در این اثر از شخصیتهایی استفاده کرده که واقعی هستند و به این دلیل این اثر او سبک رئالیست محسوب می شود. او در این کتاب از Incoherence  Chronologic استفاده کرده است و داستان را از حالت واقعیت درآورده است. این نوع نگارش سبب به کارگیری بیشتر تخیل خواننده در هنگام خواندن داستان می شود.

از دیگر دلایلی که دیدرو به عنوان نویسنده ای مطرح در قرن 18 شد می توان به مفهوم فعالیت فرامتنی خواننده در خود اثر اشاره کرد. او در شاهکارش Apologie de l’abbe Galiani  شخصیت برتر داستان را کسی معرفی می کند که خواننده داستان را به فکر کردن می برد درحالی که شخصیت دوم در این داستان یعنی Moreilet  شخصی ست که فکر نمی کند و خواننده را به فعالیت فرامتنی وادار نمی کند. این داستان بر اساس به تحرک واداشتن خواننده در آنالیز بیشتر متن می باشد.

دیدرو در آثارش به دنبال این نیست که خواننده فکر او را جستجو کند بلکه برایش فکر مستقل خواننده مطرح است. فیلسوفان روشنگری از جمله روسو و ولتر این خصیصه را در آثارشان نداشتند. آنها تنها فکر خود را در متن داستان به خواننده منتقل می کردند. دیدرو متنی را فلسفی تر می داند که بتواند فکر خواننده را مستقل از فکر نویسنده داستان به ییش براند.

یکی دیگر از خصیصه های آثار دیدرو محاوره های تقسیم شده در داخل متن است. از نظر او متنی که خواننده را در این محاوره های تقسیم شده درباره واقعیت داستان متقاعد کند مانع از تفکر بیشتر خواننده در متن می شود.

منابع:

1. Apologie de l’abbe Galiani- Edition Galimard- Paris 1998

2. Le Neveu de Rameau- edition Galio- Paris 1991  

سخن

 

کسى که مبارزه کند، ممکن است شکست بخورد، ولى آنکه مبارزه نکند، شکست خورده هست. ׳

" برتولد برشت"

 

ياد از گذشته، اميد به فردا، کار و تلاش در زمان حال. ׳

 چه بسيار چيزها که من نيازى به آنها ندارم. ׳

" ارسطو"

مى گويند، آينده با گذشته همانندى دارد، به طورى که ما از روى تجربه، آينده را در مى يابيم...

׳

آنچه آينده بوده است، اکنون به گذشته تعلق دارد، که آن را آينده گذشته مى ناميم... ما آينده گذشته شده را مى شناسيم و نه آينده آينده را ... آيا آينده آينده مانند و مشابه آينده گذشته شده است ؟ هيچ دليلى نمى تواند چنين پرسشى را پاسخ گو باشد، دليل هايى که همواره بر پايه آينده گذشته شده اند. ׳

" برتراند راسل"

مجازات دروغ گو فقط اين نيست که حرف هاى او را کسى باور نمى کند، بلکه در اين است که خودش هم ديگر نمى تواند گفته هاى ديگران را باور کند. ׳

" برنارد شاو"

 خطرناک ترين و جنون آميزترين عقيده اين است که ما عقيده و باور خود را واقعيت محض بدانيم. ׳

" پاول واتسلاويک"

نشانه ثروت تو در آنچه دارى نيست، بلکه در آن چيزهايى است که تو با ميل و افتخار از آنها چشم پوشى مى کنى. ׳

هنگامى که مرگ بيايد، ما ديگر نيستيم و تا آن هنگام که ما هستيم، مرگ نيست. پس چرا ترس از مرگ !؟

" اپيکور"

 

بهترين و مطمئن ترين پايه براى بناى يک ديدگاه جديد: ׳

شناخت اشتباه انجام شده و اعتراف به آن. ׳

" گونتر گراس"

آنجا که اشتباهى هست، تجربه اى هم هست. ׳

" آنتوان چخوف"

زندگى رياضيات است: ׳

خوبى ها را جمع کنيد، دعواها را کم کنيد، شادى ها را ضرب کنيد، دردها را تقسيم کنيد، نفرت ها را زير راديکال بريد، عشق را به توان برسانيد. ׳

" ويکتور هوگو"

 

 

نیچه

«آقاي‌ دكتر حامد فولادوند استاد نامبردار نيچه‌شناسي‌ (كه‌ البته‌ پسر عموي‌ عزت‌ اللّه‌ فولادوند است‌)، در ترجمه‌ و تدريس‌ آثار نيچه‌، يدي‌ طولا دارد. او كه‌ شماري‌ از آثار نيچه‌ را به‌ فارسي‌ برگردانده‌، و در تعامل‌ با دكتر مجيد شريف‌ و نشر جامي‌ يك‌ گام‌ مشترك‌ متفاوت‌ را در ترجمه‌ آثار نيچه‌ برداشته‌، (البته‌ ايشان‌ سخت‌ به‌ ديگر مترجمان‌ آثار نيچه‌ انتقاد مي‌كند و در كلاسهاي‌ درس‌ دانشگاهي‌ خود، ترجمه‌ آنها را وسط‌ مي‌گذارد تا سطر به‌ سطر به‌ دانشجويان‌ خود نشان‌ بدهد كه‌ آن‌ ترجمه‌ها چقدر ضعيفند؛ باز البته‌ نمي‌دانيم‌ ديگر مترجمان‌ آثار نيچه‌، چقدر با كار او موافقند؛) يك‌ سخنراني‌ كوتاه‌ در مراسم‌ بزرگداشت‌ هانري‌ كربن‌ ايراد نموده‌ است‌ كه‌ در كتاب‌ «احوال‌ و انديشه‌هاي‌ كربن‌» درج‌ گرديده‌ است‌. نكته‌ خواندني‌ در اين‌ سخنراني‌، نگاه‌ نو و متفاوت‌ فولادوند است‌ نسبت‌ به‌ نيچه‌ كه‌ تاكنون‌ از سوي‌ مترجمان‌ يا شارحان‌ آثارش‌ به‌ اين‌ صراحت‌، تحليل‌ نشده‌ است‌؛ مي‌خوانيد»:
به‌ نظر من‌ نيچه‌ اساساً عارف‌ است‌، او همان‌ حكيم‌ متأله‌، يا «تئوزُف‌» (thإosophe) هانري‌ كربن‌ است‌؛ و امروز من‌ در اين‌ چارچوب‌ صحبت‌ خواهم‌ كرد. البته‌ بايد بگويم‌ كه‌ به‌ مرور به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ يعني‌ قبلاً در جواني‌ همه‌ي‌ آثار نيچه‌ را مي‌خواندم‌ ولي‌ چنين‌ برداشتي‌ از او نداشتم‌، با مطالعه‌ي‌ بيشتر به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ به‌ خصوص‌ به‌ كمك‌ آثار كربن‌. در واقع‌ پس‌ از بازخواني‌ برخي‌ از مطالب‌ اين‌ ايران‌شناس‌ بزرگ‌ و كشف‌ منابع‌ «شرقي‌» نيچه‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ مي‌توان‌ نيچه‌ را در چارچوب‌ عرفان‌ و «اشراق‌» مطرح‌ كرد. يعني‌ با به‌ كارگيري‌ روش‌ و بينشن‌ كربن‌ (تاريخي‌ و فراتاريخي‌) نتايجي‌ را حاصل‌ كردم‌ كه‌ اكنون‌ قسمت‌ بسيار محدودي‌ از آن‌ را براي‌ شما مطرح‌ مي‌كنم‌. 

وقتي‌ زندگي‌ نيچه‌ را مطالعه‌ مي‌كنيم‌، از دوران‌ كودكي‌ تا وقتي‌ كه‌ مي‌گويند او «ديوانه‌» شده‌ (بعضي‌ از نزديكان‌ او، Overbeck و P. Gast ، ديوانگي‌ او را ظاهري‌ دانسته‌اند چيزي‌ شبيه‌ به‌ عقلاء المجانين‌)، نشانه‌هايي‌ در زندگي‌ او هست‌ كه‌ مشابه‌ زندگي‌ عارفان‌ و كارهاي‌ عجيب‌ و غير عادي‌ آنها است‌. چه‌ در دوران‌ كودكي‌ و چه‌ در سنين‌ سي‌ و چهل‌ سالگي‌، رفتار و گفتار نيچه‌ كاملاً عادي‌ و «معمولي‌» نيست‌. او با ديگران‌ متفاوت‌ است‌ و اين‌ «تفاوت‌» را بارزتر مي‌كند. اتفاقاً ديروز كه‌ آقاي‌ امير معزي‌ درباره‌ي‌ شبلي‌ سخن‌ مي‌گفت‌ به‌ اين‌ بُعد «غريب‌» شبلي‌ اشاره‌ كرد. شبلي‌ هم‌ زندگي‌ ويژه‌اي‌ داشته‌ و در واقع‌ مجنون‌ شد، او شطيحات‌ مي‌گفت‌ مثل‌ اكثر عارفان‌. به‌ نظر من‌ نيچه‌ شبيه‌ شبلي‌ يا حلاج‌ يا روزبهان‌ است‌. مثلاً اگر به‌ زندگي‌ نامه‌ي‌ نيچه‌ توجه‌ كنيم‌ گاهي‌ او مبتلا به‌ «گريه‌» مي‌شده‌ است‌. گريه‌هايي‌ كه‌ شما را در عارفي‌ چون‌ روزبهان‌ بقلي‌ مشاهده‌ مي‌كنيد. گاه‌ گاهي‌ دوستان‌ نيچه‌ اين‌ «حال‌» را در او مشاهده‌ كرده‌اند و اين‌ مطلب‌ در منابع‌ موجود يادداشت‌ شده‌ است‌. نيچه‌ كشف‌ و شهود و رؤيت‌ داشته‌. چيزهايي‌ را «مي‌ديده‌» و صداهايي‌ را مي‌شنيده‌ است‌. شرح‌ حال‌ نويسان‌ نيچه‌ اين‌ مطلب‌ را كمتر مطرح‌ كرده‌اند چون‌ «راسيونل‌» و منطقي‌ نيست‌، يعني‌ با عقل‌ منطبق‌ نيست‌. گاهي‌ هم‌ نيچه‌ «حالي‌» شبيه‌ صرع‌ داشته‌ است‌. به‌ هر صورت‌ منظورم‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ زندگي‌ نامه‌ي‌ او را مطالعه‌ مي‌كنيم‌، متوجه‌ مي‌شويم‌ زندگي‌ او شبيه‌ زندگي‌ عرفاني‌ شرقي‌ و نيز غربي‌ است‌. در سال‌ 1885، قبل‌ از اينكه‌ وارد بحران‌ نهايي‌ كه‌ به‌ آن‌ «سقوط‌» (effondrement) نيچه‌ مي‌گويند بشود، يكي‌ از هم‌ دوره‌هايش‌، E.Rhode ، او را ملاقات‌ مي‌كند و از وضعيت‌ «نابسامان‌» او تعجب‌ مي‌كند. او اين‌ چنين‌ مي‌نويسد: «در او چيزي‌ بود كه‌ با آن‌ آشنا نبودم‌،... مثل‌ اين‌ بود كه‌ از منطقه‌اي‌ آمده‌ بود كه‌ در آن‌ هيچ‌ آدمي‌سكونت‌ نداشت‌». 

البته‌ اين‌ حالات‌ بعد از سال‌ 85-1884 شديدتر مي‌شود؛ و به‌ مرور وضع‌ نيچه‌ غيرعادي‌تر و وخيم‌تر مي‌شود. 

در اينجا لازم‌ است‌ به‌ طور خلاصه‌ چند مطلب‌ اضافه‌ كنيم‌:
1- مي‌دانيم‌ كه‌ نيچه‌ زندگي‌ يك‌ زاهد را داشته‌ است‌ يعني‌ مانند عرفا، خيلي‌ ساده‌ زندگي‌ مي‌كرده‌ و هميشه‌ در سفر و سير و سلوك‌ بوده‌ است‌. 

2- آقاي‌ ديناني‌ در مورد عالم‌ مثال‌ (mundus imaginalis) مطالبي‌ بيان‌ كردند. من‌ در آثار نيچه‌ تعريف‌ عالم‌ مثال‌ را ديده‌ام‌ به‌ خصوص‌ در كتاب‌ معروفش‌ چنين‌ گفت‌ زرتشت‌. 

3- آقاي‌ جهانبگلو در سخنراني‌اش‌ درباره‌ي‌ فيلسوف‌ آلماني‌، هامان‌، به‌ فلسفه‌ي‌ نبوي‌ او اشاره‌ كرده‌ است‌. بايد گفت‌ كه‌ نيچه‌، هامان‌ را مطالعه‌ كرده‌ بود و بينش‌ او در خط‌ فلسفه‌ي‌ نبوي‌ قرار دارد، مثل‌ اكثر «اشراقيون‌» (سهروردي‌ يا هامان‌). 

4- آقاي‌ ديناني‌ اشاره‌اي‌ به‌ گوش‌ موسوي‌ كرده‌اند يعني‌ درك‌ ويژه‌ حضرت‌ موسي‌ (ع‌) و حضرت‌ محمد (ص‌). نيچه‌ جمله‌اي‌ دارد كه‌ در آن‌ مي‌گويد من‌ با كساني‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ كه‌ گوش‌ سومي‌ داشته‌ باشند و اين‌ مفهوم‌ اشاره‌اي‌ به‌ درك‌ فرا انساني‌ پيامبران‌ و برخي‌ از عرفاست‌. 

5- نيچه‌ در كتاب‌ فرا سوي‌ نيك‌ و بد مي‌گويد كه‌ از روش‌ باطنيان‌ (إsotإristes) پيروي‌ مي‌كند. يعني‌ او به‌ تأويل‌ و روش‌ باطني‌ معتقد است‌.
البته‌ نيچه‌شناسان‌ در آثار دوره‌اي‌ اثباتگرا/ پوزيتيويست‌ ملاحظه‌ كرده‌اند. ولي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ به‌ طور كلي‌ روند فكري‌ نيچه‌ از كتاب‌ تولد تراژدي‌ در يونان‌ تا آثاري‌ چون‌ چنين‌ گفت‌ زرتشت‌ در چارچوب‌ فكري‌ عرفاني‌ «اشراقي‌» قرار دارد و اين‌ تداوم‌ نشان‌گر آن‌ است‌ كه‌ فيلسوف‌ آلماني‌ خط‌ «اشراق‌» را انتخاب‌ كرده‌ است‌، همان‌ «اشراقي‌» كه‌ كربن‌ تعريف‌ كرده‌ است‌.